کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هلیل
معنی
(هَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هلال (ماه ). 2 - نامی برای مردان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هلیل
لغتنامه دهخدا
هلیل . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش اردکان شهرستان یزد که 69 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی زنان کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
هلیل
لغتنامه دهخدا
هلیل . [ هَُ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر هل است . (منتهی الارب ). رجوع به هل شود.
-
هلیل
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هلال (ماه ). 2 - نامی برای مردان .
-
واژههای مشابه
-
هلیل آباد
لغتنامه دهخدا
هلیل آباد. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان که 795 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و میوه و کاردستی مردم قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
هلیل رود
لغتنامه دهخدا
هلیل رود. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که 27 تن سکنه دارد. آب آن از هلیل رود و ساکنان از طایفه ٔ سنیمانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
واژههای همآوا
-
حلیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. جایز، حلال، روا، شایست ۲. زوج، شوهر، همسر
-
حلیل
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حلال ، روا. 2 - شوهر، زوج .
-
حلیل
لغتنامه دهخدا
حلیل . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
حلیل
لغتنامه دهخدا
حلیل . [ ح َ ] (ع اِ) شوی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). زوج . شوهر. || زن . (ترجمان عادل بن علی ) (منتهی الارب ). زوجه . حلیلة. || (ص ) هم منزل . مرد هم منزل . همسایه . || حلال . نقیض ِ حرام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
هلیرود
لغتنامه دهخدا
هلیرود. [ هََ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ مهنی در ایالت کرمان . (جغرافیای کیهان ). رجوع به هلیل رود شود.
-
ده شیخ مرغزی
لغتنامه دهخدا
ده شیخ مرغزی . [ دِه ْ ش َ /ش ِ م َ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت . واقع در9هزارگزی جنوب خاوری سبزواران . سکنه ٔ آن 135 تن . آب آن از رودخانه ٔ هلیل (هلیل رود) تأمین می شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
چهل منی
لغتنامه دهخدا
چهل منی . [ چ ِ هَِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه گنج بخش کهنوج شهرستان جیرفت . در 45هزارگزی جنوب کهنوج و رودخانه ٔ هلیل واقع است . 160 تن سکنه دارد.از رودخانه ٔ هلیل آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی کشاورزی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...