کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هلیدن
/helidan/
معنی
هشتن؛ گذاشتن؛ اجازه دادن؛ واگذاشتن: ◻︎ چو گرگ ستمگر به دامت فتد / هلیدن نباشد ز رای و خرد (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هلیدن
لغتنامه دهخدا
هلیدن . [ هَِ دَ ] (مص )گذاشتن . (برهان ). هشتن . به جایی نهادن : به یک حمله از جایشان بگسلدچو بگسستشان بر زمین کی هلد؟ فردوسی .از بند شبانروزی بیرون نهلَدْشان تا خون برود از تنشان پاک به یک بار. منوچهری (دیوان ص 15). || فروگذاشتن . (برهان ). شاهدی ب...
-
هلیدن
فرهنگ فارسی معین
(هَ دَ) [ په . ] (مص م .) گذاشتن ، فرو - گذاشتن ، ترک کردن ، واگذاشتن .
-
هلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] helidan هشتن؛ گذاشتن؛ اجازه دادن؛ واگذاشتن: ◻︎ چو گرگ ستمگر به دامت فتد / هلیدن نباشد ز رای و خرد (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۹).
-
هلیدن
واژهنامه آزاد
هشتن , گذاشتن , فروگذاشتن , واگذاشتن , هلیدن (مصدر) گذاشتن فروگذاشتن واگذاشتن رهاکردن:((درختی که اکنون گرفتست پای بنیروی شخصی درژید زجای . وگرهمچنان روزگاری هلی بگردونش ازبیخ برنگسلی . )) (گلستان ) (( پرزگل وسنبلست یکسرهگلزارها بیاباغ ای صنم . بهل ه...
-
جستوجو در متن
-
هشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: hištan] ‹هشیدن› [قدیمی] he(a)štan رها کردن؛ فروگذاشتن؛ گذاشتن؛ هلیدن.
-
هیلیدن
لغتنامه دهخدا
هیلیدن . [ دَ ] (مص ) فروگذاشتن و ترک دادن و فروانداختن . (برهان ) (آنندراج ). هلیدن . رجوع به هلیدن شود.
-
هل
لغتنامه دهخدا
هل . [ هَِ ] (فعل امر) رجوع به هلیدن و هشتن شود.
-
هله
فرهنگ فارسی معین
(هِ لِ) فعل امر از هلیدن : بگذار، دست بردار.
-
هله
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [قدیمی] hele کلمۀ امر از هلیدن؛ بگذار؛ دست بردار.
-
ناهلیدن
لغتنامه دهخدا
ناهلیدن . [ هَِ دَ ] (مص منفی ) نگذاشتن . ننهادن . مقابل هلیدن به معنی نهادن .
-
هل
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ هلیدن) [قدیمی] hel ۱. = هلیدن۲. هلنده؛ گذارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سستهل.
-
هشیدن
لغتنامه دهخدا
هشیدن . [ هَِ دَ ] (مص ) هشتن . هلیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گذاشتن . || فروگذاشتن و رها کردن . || آویختن . (برهان ).
-
بهر
واژهنامه آزاد
(بندری) بِهر یا بِحر به معنی بگذار، قرار بده؛ مترادف بِهِل، از مصدر هلیدن.
-
لهی
لغتنامه دهخدا
لهی . [ ل ِ ] (اِ) رخصت . اجازه . (از برهان ) : گر زنش را به لفظ بخارائی عادتی گویم لهی کنی که بگایم لهی کند. سوزنی (از جهانگیری ).(شاید از لهیدن ، مقلوب هلیدن باشد؟).