کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هلیان
لغتنامه دهخدا
هلیان . [ هَِ ل ْ لیا ] (ع اِ) دوری . || علم است دوری را. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
چشمه ماهی
لغتنامه دهخدا
چشمه ماهی . [ چ َ م َ] (اِخ ) دهی است از دهستان هلیان ، بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 30 هزارگزی جنوب خاوری هرسم و 12 هزارگزی شاه بداغ واقع است . دشت و معتدل است و 330 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات لوبیا و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله ...
-
خشت
لغتنامه دهخدا
خشت . [ خ ِ ] (اِخ ) بلوکی است میانه ٔ مغرب و شمال شیراز. از گرمسیرات فارس است ،درازی آن از جمیله تا بیکرزی هشت فرسنگ ، پهنای آن از رودک تا سیاه منصور باز هشت فرسنگ است . شکار آن بزو پازن و قوچ و میش کوهی و آهو و کبک و تیهو و دراج و کبوتر و بلدرچین و...
-
دوری
لغتنامه دهخدا
دوری . (حامص ) حالت و صفت دور. دور بودن . فاصله داشتن دو چیزیا دو جا یا دو کس از هم . غرابت . غربت . حواذ. بر. نوی . مقابل قرب . مقابل نزدیکی و با کردن و گزیدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). نقیض نزدیکی . (لغت محلی شوشتر). بعد. (آنندراج ). سحق . (دهار). ...