کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هلک
/holak/
معنی
آلتی در منجنیق مانند کفۀ ترازو که در آن سنگ را قرار میداده و به طرف دشمن پرتاب میکردهاند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هََ ] (اِ) قرون السنبل . (فهرست مخزن الادویه ).
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هََ ] (ع مص ) میرانیدن و هلاک گردانیدن کسی راو نیست گردانیدن . لازم است و متعدی . (منتهی الارب ).
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هََ ل َ ] (اِ) جَستن گلو. فواق . (برهان ).
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هََ ل َ ] (ع اِ) میان هر دو طبقه ٔ زمین تا زمین هفتم . || مردار هر چیزی هالک . || مابین سر کوه و اسفل آن . || همواری میان هر دو چیز. || هرچه فروافتد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هََ ل َ ](ع اِ) ج ِ هلکة. (منتهی الارب ). رجوع به هلکة شود.
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هَِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کازرون دارای 184 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هَِ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هلکة. (از منتهی الارب ). رجوع به هِلْکة شود.
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هَُ ] (اِ) چرمی که مانند کفه ٔ ترازو سازند و از سر چوب منجنیق آویزند و پر از سنگ کرده به جانب دشمن اندازند. (برهان ).
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هَُ ل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هالک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هالک شود.
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هَُ ل ُ ] (ع ق ) افعل ذلک اما هلکت هلک ؛ یعنی انجام میدهم آن را به هر طور و به هر حال که باشد. (منتهی الارب ).
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [هَُ ] (ع مص ) مردن و نیست شدن . (از منتهی الارب ). و جز درمورد مردن بد به کار نرود و ازاین روی برای انبیاء عظام استعمال نکنند. (اقرب الموارد) : این زمان هستید خود مملوک ملک مالک ملک آنکه او بِجْهَد ز هلک . مولوی .|| (اِمص ) نیستی . (منتهی الار...
-
هلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] holak آلتی در منجنیق مانند کفۀ ترازو که در آن سنگ را قرار میداده و به طرف دشمن پرتاب میکردهاند.
-
واژههای مشابه
-
هَلَکَ
فرهنگ واژگان قرآن
ازدنیا رفت - مُرد
-
هِلِک ،()()
لهجه و گویش تهرانی
صدای راه رفتن