کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هلو
/holu/
معنی
۱. میوهای کرویشکل، گوشتی، درشت، پرآب، و شیرین با پوست نازک به رنگهای زرد، سرخ، و سبز و هستۀ درشت و سخت.
۲. درخت این میوه کوتاه با برگهای دراز نوکتیز و شکوفههای قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو، یا زردآلو پیوند میزنند.
۳. شخص زیبا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
peach
-
جستوجوی دقیق
-
هلو
لغتنامه دهخدا
هلو. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش بانه ٔ شهرستان سقز که 75 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، توتون ، لبنیات و چوب جنگلی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
هلو
لغتنامه دهخدا
هلو.[ هَُ ] (اِ) نوعی از شفتالو باشد و آن را شفتالوی آردی میگویند. به غایت پرآب و شیرین و بی جرم میباشد. (برهان ). شفتالو. فوخ . درافن . (یادداشتهای مؤلف ). قیاس کنید با آلو و خلو، هلی ، هلگ . (یادداشت دیگر).- مثل هلوی پوست کنده ؛ در وصف چهره ای گو...
-
هلو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) ریسمانی که کودکان از جایی آویزند و بر آن نشینند و در هوا آیند و روند؛ ارجوحه ، تاب .
-
هلو
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) درختی از تیرة گل سرخیان و از دستة بادامی ها که دارای میوة آب دار شفت و هستة ناهموار درشت است . گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند. ؛ ~پوست کنده کنایه از: شخص خوش بر و رو، خوش...
-
هلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خلو› (زیستشناسی) holu ۱. میوهای کرویشکل، گوشتی، درشت، پرآب، و شیرین با پوست نازک به رنگهای زرد، سرخ، و سبز و هستۀ درشت و سخت.۲. درخت این میوه کوتاه با برگهای دراز نوکتیز و شکوفههای قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو، یا زردآل...
-
هلو
دیکشنری فارسی به عربی
کوخ
-
هلو
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: alg-e sür طاری: hülü طامه ای: helu طرقی: hülü کشه ای: holu نطنزی: hulu
-
واژههای مشابه
-
ترش هلو
لغتنامه دهخدا
ترش هلو. [ ت ُ / ت ُ رُهَُ ] (اِ مرکب ) نامی است که در رامسر به برقوق دهند. رجوع به برقوق شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
مث هلو
لهجه و گویش تهرانی
سرخ و سفید و زیبا
-
سنگائو هلو
واژهنامه آزاد
نام منطقه ای ییلاقی در روستای اسفشاد
-
له بید هلو سعد
لغتنامه دهخدا
له بید هلو سعد. [ ل َ هَُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 60000گزی شمال خاوری دهدز. کوهستانی و گرمسیر. دارای 300 تن سکنه .آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ...
-
هرچیز شبیه هلو
دیکشنری فارسی به عربی
کوخ
-
واژههای همآوا
-
حلو
واژگان مترادف و متضاد
شیرین، لذیذ ≠ مر، تلخ