کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لانپساک
لغتنامه دهخدا
لانپساک . [ پ ِ ] (اِخ ) شهری باستانی به آسیای صغیر کنار هلس پنت . امروز آن را لامساکی گویند و دارای سه هزار تن سکنه می باشد. رجوع به لامپساک شود.
-
لاپسکی
لغتنامه دهخدا
لاپسکی . (اِخ ) نام کنونی شهر لامپساک واقع در آسیای صغیر (میزی ) کنار هِلس پنت . دارای سه هزار سکنه . رحوع به لانپساک شود.
-
سارپدن
لغتنامه دهخدا
سارپدن . [ پ ِ دُ ] (اِخ )(دماغه ٔ...) در مغرب هلس پونت جای داشت و ناوگان خشاریاشا پادشاه هخامنشی در آغاز حمله بیونان آن را مقر خود قرارداد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 729 شود.
-
اریده اس
لغتنامه دهخدا
اریده اس . [ اَرْ ری دَ اُ ] (اِخ ) سردار یونانی که پس از اسکندر هلّس پونت بدو رسید ودیودور و آریّان اریده (فیلیپ برادر اسکندر) را با او ظاهراً التباس کرده اند. (ایران باستان ص 1994).
-
داس سی لیوم
لغتنامه دهخدا
داس سی لیوم . (اِخ ) نام محلی به آسیای صغیر. ظاهراً نزدیک پلفلاگونیه و کرسی ایالت فریگیه ٔ سفلی یا فریگیه ٔ هلس پونت . (ایران باستان ج 2 ص 1106). و رجوع به داسی لیوم و داس کیلیون شود.
-
خرسوب لپت
لغتنامه دهخدا
خرسوب لپت . [ خ ِ سُب ْ ل ِ ] (اِخ ) نام پادشاه تراکیه است بزمان فیلیپ دوم پادشاه مقدونی . توضیح آنکه فیلیپ پس از فتوحات متعدد وارد تسالی شد و جبابره را از شهرهای این ولایت یونانی اخراج کردو با پول متنفذین را جلب بخود کرد. این اقدام موجب شد که همجوار...
-
خرسونس
لغتنامه دهخدا
خرسونس . [ خ ِن ِ ] (اِخ ) نام طایفه و جایگاه طایفه ای بوده است که در هلس پونت قرار داشته و یورت و جای این طایفه با شبه جزیره ٔ کریمه ٔ امروز و قریم دیروز مطابقت می کند. میل تیاد فرمانده آنها بروزگار داریوش اول پادشاه هخامنشی مرد لایق و درخشانی بود. ...
-
داس کیلیون
لغتنامه دهخدا
داس کیلیون . [ یُن ْ ] (اِخ ) کرسی فریگیه ٔ سفلی که ایالتی در ساحل هلس پونت بوده است به آسیای صغیر در دوران هخامنشیان و بعد. و ظاهراً این محل قلعه ٔ دیاس کلی دوران عثمانی است . (ایران باستان ج 1 ص 556 و 895 و ج 2ص 965 و 1260 و ج 3 ص 2152). رجوع به دا...
-
ارته باذ
لغتنامه دهخدا
ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) پسر فَرناس معاصر خشیارشا. او در دربار ایران مورد توجه بود و خشیارشا را تا هلس پونت با شصت هزار تن مشایعت کرد و چون بازگشت بمطیع کردن اهالی پُتی دِ پرداخت ، زیرا مردم آن ناحیه بعد از حرکت خشیارشا از یونان از اطاعت پارس خارج...
-
خارس
لغتنامه دهخدا
خارس . [ رِ ] (اِخ ) مرد آتنی بوده است که آرته باذوالی فریگیه سفر او را با خود یاد کرد در تاریخ ایران باستان آمده : ارته باذوالی فریگیه ٔ سفلی (فریگیه هلس پونت ) در 356 ق .م . بر او [ اردشیر ] یاغی شده خارس نام آتنی را با جمعی از سپاهیان یونانی بخدمت...
-
داردانل
لغتنامه دهخدا
داردانل . [ ن ِ] (اِخ ) بغازی است که دریای مرمره را با دریای اژه میپیوندد. نام قدیمی آن هلس پونت بوده است . شهر داردانوس که پیش از میلاد مسیح از جاهای معروف این ناحیه بود و جزء مملکت تروآ حساب می شد نام خود را به این بغاز داد. در کنار این بغازاز جانب...
-
لامپساک
لغتنامه دهخدا
لامپساک . (اِخ ) نام شهر و بندری به آسیای صغیر کنار بحرالجزائر (هلس پنت ). امروز آن را لامساکی گویند و سه هزار تن سکنه دارد. اَناکسیمن که اسکندر مقدونی در فصاحت وبلاغت از وی پیروی میکرد از آنجاست . گویند این شخص روزی باعث نجات وطن خود شد توضیح اینکه ...
-
لئوناتوس
لغتنامه دهخدا
لئوناتوس . [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) نام یکی از درباریان اسکندر و از دوستان نزدیک و از سرداران فداکار وی . این مرد از خانواده ٔ سلطنت بود و در تمام جنگهای اسکندر در ایران و هند و غیره شرکت داشت و فداکاری بسیار کرد و پیوسته مورد عنایت اسکندر بود و از وی در از...
-
ارته باذ
لغتنامه دهخدا
ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) والی فریگیه ٔ سفلی (فریگیه ٔ هلس پونت ) بزمان اردشیر سوم هخامنشی . وی در 356 ق . م . بر او یاغی شده ، خارِس نام آتنی را با جمعی از سپاهیان یونانی بخدمت خود اجیر کرد. اردشیر قشونی مرکب از هفتاد هزار نفر بقصد او فرستاد و تِی...
-
استاتیرا
لغتنامه دهخدا
استاتیرا. [ اِ تا ت ِ ] (اِخ ) دختر داریوش سوم . او با مادر خود همنام بود. کنت کورث گوید (کتاب 4 بند 5): مقارن فتح صور بدست اسکندر (332 ق . م .) نامه ای از داریوش سوم به اسکندر رسید که او را پادشاه خوانده به او تکلیف کرده بود دخترش استاتیرا را به وی ...