کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلال احمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هلال صابی
لغتنامه دهخدا
هلال صابی . [ هَِ ل ِ ] (اِخ ) هلال بن مُحَسِّن بن ابراهیم . کاتب و مورخ بغدادی متوفی به سال 448 هَ .ق . جد و پدر او از صابئین بودند و او در پایان عمر اسلام آورد. او راست : «الوزراء»، «ذیل تاریخ ثابت بن سنان »، « غررالبلاغة»، «رسوم دارالخلافة»، «کتاب...
-
ابن هلال
لغتنامه دهخدا
ابن هلال . [ اِ ن ُ؟ ] (اِخ ) رجوع به ابونصر احمدبن هلال البکیل شود.
-
قصر هلال
لغتنامه دهخدا
قصر هلال . [ ق َ رِ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد در 40 هزارگزی شمال باختری طرقبه . جلگه و معتدل است . سکنه 22 تن است . آب از قنات و محصول آن غلات ، بنشن ، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . راه اتومبیل رو دارد...
-
بان هلال
لغتنامه دهخدا
بان هلال . [ هَِ ] (اِخ )دهی است از دهستان دوستان بخش بدره ٔ شهرستان ایلام که در 94 هزارگزی خاور ایلام و 2 هزارگزی شمال راه مالرو بان هلال پائین واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر و دارای 150 تن سکنه . محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات و شغل مردمش...
-
امز هلال
لغتنامه دهخدا
امز هلال . [ اِ زِ ] (ع مص ) واشدن و گشاده گردیدن ابر از هوا، گویند: امزهل السحاب ؛ اذا انکشف . (ناظم الاطباء). انقشاع . (از اقرب الموارد). کنار رفتن و پراکنده شدن ابر و باز شدن هوا. || گداخته شدن ابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مقلوب «ازمهلال...
-
پنج هلال
لغتنامه دهخدا
پنج هلال . [ پ َ هَِ ] (اِ مرکب ) ناخنان معشوق .
-
بدرالدین هلال
لغتنامه دهخدا
بدرالدین هلال . [ ب َ رُدْ دی هَِ ] (اِخ ) اتابکی سلطان شبلی راداشت و در کرمان بدست دولتشاه که از طرف شاه شجاع به این شهر آمده بود تا خزانه ٔ کرمان را به شیراز ببرد کشته شد. و رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن ص 693 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 299 و تاریخ عصر...
-
نخله ٔ بنی هلال
لغتنامه دهخدا
نخله ٔ بنی هلال . [ ن َ ل َ / ل ِ ی ِ ب َ هَِ ] (اِخ ) نام موضعی است در راه مکه ، و آن نخلستانی است از شکرستان ، و بنی هلال قبیله ای است از عرب . (غیاث اللغات ).
-
هلال بن اسعر
لغتنامه دهخدا
هلال بن اسعر. [ هَِ ل ِ ن ِ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن خالد المازنی . شاعرمشهور دوره ٔ اموی . مردی شجاع و جنگی بود. عمری درازیافت و مدتی از عمر خود را در یمن گذراند. در حدود سال 130 هَ . ق . در عراق درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
-
هلال بن امیة
لغتنامه دهخدا
هلال بن امیة. [ هَِ ل ِ ن ِ اُ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) یکی از سه تن است که در غزوه ٔ تبوک از جنگ خودداری کردند و سپس به توبه آمدند و حق تعالی توبه ٔ ایشان را پذیرفت . (از تاریخ گزیده چ لیدن ص 243).
-
هلال بن وصیف
لغتنامه دهخدا
هلال بن وصیف . [ هَِ ل ِ ن ِ وَ ] (اِخ ) از عربی نویسان صدر اسلام . او راست : کتاب الروح المتلاشیة، کتاب تفسیر ما قالته الشیاطین لسلیمان . (ابن الندیم ).
-
هلال بن یحیی
لغتنامه دهخدا
هلال بن یحیی . [ هَِل ِ ن ِ ی َح ْ یا ] (اِخ ) از فقهای حنفی و اهل بصره بود. او را در شروط و احکام وقف کتابی است . درگذشت او را به سال 245 هَ . ق . نوشته اند. (از اعلام زرکلی ).
-
ابراهیم بن هلال
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن هلال . [ اِ م ِ ن ِ هَِ ](اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن هلال بن ابراهیم بن زهرون بن حبون حرانی ، معروف به صابی . ادیب و شاعر، کاتب انشاء به دربار خلیفه ٔ عباسی وعزالدوله بختیاربن معزالدولةبن بویه ٔ دیلمی . در سال 349 هَ .ق . دیوان رسائل با او ...
-
جبل بنی هلال
لغتنامه دهخدا
جبل بنی هلال . [ ج َ ب َ ل ِ ب َ هَِ ] (اِخ ) این کوه در حوران از سرزمین دمشق است و قریه های بسیاری از توابع آن است و از جمله ٔ آنها قریه ای است که به مالکیه معروف است و قدح چوبینی در آنجا است که گویند قدح رسول خدا (ص ) میباشد. (از معجم البلدان ). ای...
-
حره ٔ بنی هلال
لغتنامه دهخدا
حره ٔ بنی هلال . [ ح َرْ رَ ی ِ ب َ هَِ ] (اِخ ) موضعی به بُرَیک در طریق یمن تهامی ، از آن سوی ضنکان ، منسوب به هلال بن عامر. (معجم البلدان ).