کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هفده باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هفده باز
لغتنامه دهخدا
هفده باز. [ هَِ دَه ْ ] (ص مرکب ) هفده برابر گشادگی دو دست . به طول یا به عمق هفده باز. (یادداشت مؤلف ) : یوسفی کاو به هفده قلب ارزیدباز با چاه هفده باز فرست .خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
هفده خصل
لغتنامه دهخدا
هفده خصل . [ هَِ دَه ْ خ َ ] (اِ مرکب ) هفده داو نرد است که هفدهم دستخون بود. (یادداشت مؤلف ) : هفده سلطان درآمدند ز راه هفده خصل تمام برده ز ماه .نظامی .
-
هفده مرد
لغتنامه دهخدا
هفده مرد. [ هَِ دَه ْ م َ ](اِخ ) عشره ٔ مبشره و اصحاب کهف . (یادداشت مؤلف ).
-
هفده چیز
دیکشنری فارسی به عربی
سبعة عشر
-
جستوجو در متن
-
اصول فاخته
لغتنامه دهخدا
اصول فاخته . [ اُ ل ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوع یازدهم از هفده گونه اصول در موسیقی است . نام اصولی باشد از هفده بحر اصول موسیقی و آنرا فاخته ضرب هم خوانند، و نام صوتی هم هست . (برهان ). نام ضربی از موسیقی و نوعی از نواختن ساز. (از کشف ...
-
باز
لغتنامه دهخدا
باز. (اِ) گشادگی میان هر دو دست را گویند چون از هم بگشایند و آنرا نیز بترکی قلاج خوانند و بعربی باع گویند. و به این معنی بازای فارسی هم آمده است . (برهان ) (دِمزن ). باع یعنی ارش باشد و آن از بن دست بود تا سر انگشت . (صحاح الفرس ). بتازی باع گویند. (...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حجر. وی یکی از حکام یعقوب لیث صفار است . مؤلف تاریخ سیستان پس از داستان غلبه ٔ یعقوب بر شهر رُخد و فرار صالح بن نضر و کشته شدن زنبیل سردار وی ، نویسد: پس صالح بن حجر را که ابن عم زنبیل بود به ولایت رُخد فرستاد و صالح بن الن...
-
لایقاس
لغتنامه دهخدا
لایقاس . [ ی ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) (از: لا + یقاس ) قیاس کرده نشود. اشاره است به مثل «لایقاس الملائکة بالحدادین ». و این مثل از آنجاست که چون آیه ٔ «علیها تسعة عشر» (قرآن 30/74) (یعنی دربانان دوزخ نوزده تن اند) نازل شد یکی از کفار عرب به یاران خود گف...
-
زاولستان
لغتنامه دهخدا
زاولستان . [ وُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) همان زابلستان است . (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).بیرونی آرد: اقلیم سوم از مشرق زمین چین آغازد و اندر او دار ملکت چینیان است و میانه ٔ مملکت هندوان و تاتنیش و قندهار و زمین سند و شهرهای مولتان و بهاتی...
-
ربیعی بوشنجی
لغتنامه دهخدا
ربیعی بوشنجی . [ رَ عی ِ ش َ ] (اِخ ) صدرالدین . خطیب و شاعر، مداح فخرالدین کرت سلطان هرات از آل کرت ، کمتر از دیگر شعرا شهرت دارد لیکن یادداشتی مفصل در کتاب کمیاب و گرانقیمت «مجمل فصیحی خوافی » در ذیل وقایع سال 702 هَ . ق . درباره ٔ آن شاعر آمده که ...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نصر یانضر. وی در خلافت الواثق خروج کرد. صاحب تاریخ سیستان گوید: صالح به بُست برخاست و مردم بسیار با او جمعشد از سیستان و بُست ، و یعقوب بن لیث و عیّاران سیستان او را قوت کردند و بر بشاربن سلیمان حرب کردند و بشار را بکشتند و ...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مأمون بن مأمون خوارزمشاه . بازپسین امیر این خاندان . معاصر سلطان محمود غزنوی . و محمود حره ٔ کالجی دختر سبکتکین را بزنی بوی داد. ودولت مأمونیان پس از درگذشتن او برافتاد. ابوریحان بیرونی هفت سال در خدمت وی ...
-
صدا
لغتنامه دهخدا
صدا. [ ص َ ] (ع اِ) معرب «سدا» است و آن آوازی باشد که در کوه و گنبد وامثال آن پیچد و باز همان شنیده شود و در عربی نیز همین معنی را دارد. (برهان ). بانگ که بر کوه افتد. (بحر الجواهر). آواز که از گنبد و کوه و چاه و غیره بازآید و مطلق هر آواز را نیز گوی...