کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هفت سبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هفت سبع
/haftsob'/
معنی
تمام قرآن مجید. Δ در قدیم قرآن را برای هفتروز هفته هفت قسمت کرده و هر روز قسمتی از آن را میخواندند: ◻︎ اگر خود هفتسبع از بر بخوانی / چو آشفتی الف بی تی ندانی (سعدی: ۱۳۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هفت سبع
لغتنامه دهخدا
هفت سبع. [هََ س ُ ] (اِخ ) مراد از هفت حصه ٔ قرآن مجید که آن را هفت منزل گویند به جهت آنکه قاریان سلف در یک هفته ختم قرآن مجید مقرر نموده اند... (غیاث ) : انگار که هفت سبع خواندی یا هفت هزار سال ماندی . نظامی .زین سحر سحرگهی که دانم مجموعه ٔ هفت سبع ...
-
هفت سبع
فرهنگ فارسی معین
( ~. سُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) کنایه از: تمام قرآن مجید.
-
هفت سبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] haftsob' تمام قرآن مجید. Δ در قدیم قرآن را برای هفتروز هفته هفت قسمت کرده و هر روز قسمتی از آن را میخواندند: ◻︎ اگر خود هفتسبع از بر بخوانی / چو آشفتی الف بی تی ندانی (سعدی: ۱۳۵).
-
واژههای مشابه
-
هفت هفت
لغتنامه دهخدا
هفت هفت . [ هََ هََ / هَُ هَُ ] (اِ صوت ) صدای جرعه جرعه نوشیدن آب ، دم به دم نوشیدن . (یادداشت مؤلف ): ذلج ؛ هفت هفت نوشیدن آب را. (منتهی الارب ).
-
هفت در هفت
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ. هَ) (اِمر.) نک . هر هفت .
-
هفت در هفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] haftdarhaft = هرهفت
-
هفتتایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← گروه هفتتایی
-
septet 2
هفتسرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] قطعۀ موسیقی که برای هفت خواننده یا هفت نوازنده تصنیف شده باشد متـ . هفتنوازی
-
هفتنوازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← هفتسرایی
-
هفت پشت
لغتنامه دهخدا
هفت پشت . [ هََ پ ُ ] (اِ مرکب ) هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد.- هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن ؛ کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن ، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: ...
-
هفت جد
لغتنامه دهخدا
هفت جد. [ هََ ج َدد / ج َ ] (اِ مرکب ) اسلاف انسان تا هفت مرتبه . مقابل هفت پشت . رجوع به هفت پشت شود.
-
هفت درر
لغتنامه دهخدا
هفت درر. [ هََ دُ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به هفت دُر شود.
-
هفت صندوق
لغتنامه دهخدا
هفت صندوق . [ هََ ص َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که 479 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول عمده اش غله ، انگور، قیسی ، بادام و لبنیات است . امامزاده ای به نام هفت زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
هفت عضو
لغتنامه دهخدا
هفت عضو. [ هََع ُض ْوْ ] (اِ مرکب ) هفت اندام . هفت اعضا : گفتم که هفت عضو کدام است تَنْت راگفتا دو پهلو است و دو پا و دو دست و سر. ناصرخسرو.پرتو حالی که او هیزم نهادلرزه ای بر هفت عضو من فتاد. مولوی .رجوع به هفت اندام شود.