کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هفتصد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هفتصد
لغتنامه دهخدا
هفتصد. [ هََ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هفت برابر صد. هفت مرتبه صد تا. نماینده ٔ آن در حساب جُمَّل «ذ» (منقوط) است .
-
هفتصد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hafsad طاری: hefsây طامه ای: hafsad طرقی: hefsây کشه ای: hefsây نطنزی: hafsad
-
واژههای همآوا
-
هفت صد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: haftsat] (ریاضی) haftsad هفت بار صد؛ عدد «۷۰۰».
-
جستوجو در متن
-
هفتصدگانی
لغتنامه دهخدا
هفتصدگانی . [ هََ ص َ ] (ص نسبی ) آنچه شامل هفتصد واحداز چیزی باشد. دارای هفتصد دینار یا درم بها، یا دارای هفتصد مثقال زر : خلعت عارضی پوشید و در آن خلعت کمر هفتصدگانی بست و پیش آمد و خدمت کرد. (تاریخ بیهقی ). او را به جامه خانه برد و خلعت سخت فاخر ب...
-
سبعمائه
لغتنامه دهخدا
سبعمائه . [ س َ ع َ م ِ اَ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هفتصد. (مهذب الاسماء).
-
یالو
لغتنامه دهخدا
یالو. (اِخ ) رودی است در آسیای شرقی که چین را از کره جدا می سازد و وارد دریای ژاپن می شود. طول آن هفتصد و نود هزار گز است . (از لاروس ).
-
جان داولین
لغتنامه دهخدا
جان داولین . (اِخ ) آورنده ٔ دینی در چین در هزار و هفتصد سال پیش . و آن دین را «داوجیا» نامند. (یادداشت مؤلف ).
-
طخمورث
لغتنامه دهخدا
طخمورث . [ طَ رِ ] (اِخ ) طهمورث . تهمورث . ملکی بود از ملوک فارس که هفتصد سال سلطنت کرد. (منتهی الارب ). رجوع به طهمورث شود.
-
لد
لغتنامه دهخدا
لد. [ ل ِ ] (اِخ ) ناحیتی به بلژیک در «فلاندر - اُر» دارای شش هزار و هفتصد تن سکنه .
-
مزدوران
لغتنامه دهخدا
مزدوران . [ م ُ ] (اِخ ) نام قریه ٔ بزرگی است به میان مشهد و سرخس و طایفه ٔ ساکن آنجا هفتصد خانوار و جلایراند. (آنندراج ).
-
هفصد
لغتنامه دهخدا
هفصد. [ هََ ص َ ] (عدد مرکب ،ص مرکب ، اِ مرکب ) هفتصد. هفت برابر صد : ز بعد او زکریّا بماند هفصد سال بریده گشت به دو نیمه در میان شجر. ناصرخسرو.چو عمر خویش به سر برد هفصدوسی سال سپرد عمر به سربرده را به دست پسر. ناصرخسرو.رجوع به هفتصد شود.
-
خیرات
لغتنامه دهخدا
خیرات . [ خ َ ] (اِخ ) نام محلی است کنار راه زاهدان به قاین میان کلاته ٔ عصمت آباد چونیک در پانصد و بیست و نه هزار و هفتصد و شصت گزی زاهدان . (یادداشت مؤلف ).
-
کورسیر
لغتنامه دهخدا
کورسیر. [ کُرْ ] (اِخ ) یکی از جزایر یونان که هومر آن را اسکریا نامیده است .این جزیره تا هفتصد سال پیش از میلاد محل سکونت «فه آسین ها» بود، آنگاه مستعمره ٔ کورنتین ها شد و امروز آن را کورفو نامند. (از لاروس ). رجوع به کورفو شود.