کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هفتاد ساله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هفتاد ساله
دیکشنری فارسی به عربی
سبعون
-
واژههای مشابه
-
هفتاد و دو تن
لغتنامه دهخدا
هفتاد و دو تن . [ هََ دُ دُ ت َ ] (اِخ ) نام عامی است که بر شهیدان واقعه ٔ کربلا اطلاق شده است . آخرین کسانی که با امام حسین علیه السلام در جنگ با سپاه یزید مقاومت کردند و کشته شدند هفتادودو تن بودند.
-
هفتاد و دو شاخ
لغتنامه دهخدا
هفتاد و دو شاخ . [ هََ دُ دُ ] (اِ مرکب ) عبارت از هفتادودو ملت یا هفتادودو درجه که در وجود آدمی باشد. (غیاث ). کنایه از هفتادودو قوم و هفتادودو ترتیل قرآن و هفتادودو ملت است . (آنندراج ) (برهان ).
-
هفتاد و دو گروه
لغتنامه دهخدا
هفتاد و دو گروه . [ هََدُ دُ گ ُ ] (اِ مرکب ) هفتادودو ملت : از هفتادودو گروه از امت مصطفی (ص )، دشمن تر امیرالمؤمنین را ناصبیان و خارجیان و مجبرانند. (کتاب النقض ).
-
هفتاد و دو ملت
لغتنامه دهخدا
هفتاد و دو ملت . [ هََ دُ دُ م ِل ْ ل َ ] (اِ مرکب ) باید دانست که همگی ملتها هفتادوسه اند، یکی از آن سنت و جماعت و هفتادودو سوای آن در اصل شش گروه اند: رافضیه ، خارجیه ، جبریه ، قدریه ، جهمیه ، مرجیه ،و هر گروهی از اینها این است : فرقه های «رافضیه »...
-
هفتاد و دو کشتی
لغتنامه دهخدا
هفتادو دو کشتی . [ هََ دُ دُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) هفتادودو ملت . (برهان ). رجوع به هفتادودو ملت شود.
-
عدد یا علا مت هفتاد
دیکشنری فارسی به عربی
سبعون
-
جستوجو در متن
-
octenary
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هفتاد ساله
-
سبعون
دیکشنری عربی به فارسی
هفتاد , هفتاد ساله , عدد يا علا مت هفتاد
-
seventy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هفتاد، عدد یا علامت هفتاد، هفتاد ساله
-
septuagenarian
دیکشنری انگلیسی به فارسی
septuagenarian، هفتاد، هفتادمین، هفتاد ساله، بین هفتاد تا هشتاد سالگی
-
دبستانی
لغتنامه دهخدا
دبستانی . [ دَ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به دبستان . || شاگرد دبستان . شاگرد مکتب .طفل دبستان . طفل مکتب خانه . (برهان ). بچه مکتبی . سبق خوان . متکلم . دیسانی . (لغت محلی شوشتر) : شو گوش خرد برکش چون طفل دبستانی تا پیر مغان بینی در بلبله گردانی . خاقانی...
-
ارغن
لغتنامه دهخدا
ارغن . [ اَ غ َ / اُ غ ُ ] (معرب ، اِ) ارغنون . نام سازی است که آنرا افلاطون وضع کرده و بیشتر نصرانیان و رومیان نوازند و ارغنون همان است . (برهان قاطع) (جهانگیری ). ارغون . (جهانگیری ). ارغنن که وی خالی باشد بچرم اندر کشیده و بر آن رودها بندند و آن چ...