کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هضم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هضم
/hazm/
معنی
تحلیل غذا در معده و درآوردن آن بهصورتی که قابل جذب باشد؛ گوارش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تحلیل، گوارش، هاضمه
دیکشنری
assimilation, digestion
-
جستوجوی دقیق
-
هضم
واژگان مترادف و متضاد
تحلیل، گوارش، هاضمه
-
هضم
لغتنامه دهخدا
هضم . [ هََ ] (ع مص ) انبوهی کردن بر گروهی . || فروآمدن بر گروهی . (منتهی الارب ). || شکستن . (اقرب الموارد). || ستم کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خشم گرفتن بر کسی . || چیزی از حق کسی بازشکستن . (منتهی الارب ). کم کردن چیزی از حق کسی . ...
-
هضم
لغتنامه دهخدا
هضم . [ هََ / هَِ ] (ع اِ) زمین پست هموار. || شکم رودبار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکم دریا. ج ، اهضام ، هضوم . (منتهی الارب ). || بخور. (اقرب الموارد).
-
هضم
لغتنامه دهخدا
هضم . [ هََ ض َ ] (ع مص ) باریک شدن شکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درآمده شکم گردیدن . (منتهی الارب ). || باریک گردیدن تهیگاه . به هم درآمدن پهلو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || راست گشتن استخوان پهلوی اسب و منضم گردیدن اعلای شکم آن ، و آ...
-
هضم
لغتنامه دهخدا
هضم .[ هَُ ض ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هضوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ هضماء. (اقرب الموارد).
-
هضم
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - گوارش ، تحلیل غذا در معده . 2 - درهم شکستن .
-
هضم
دیکشنری عربی به فارسی
هضم , گوارش
-
هضم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (زیستشناسی) hazm تحلیل غذا در معده و درآوردن آن بهصورتی که قابل جذب باشد؛ گوارش.
-
هضم
دیکشنری فارسی به عربی
هضم
-
واژههای مشابه
-
digestion tank
مخزن هضم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] مخزنی که در آن لجن بهوسیلۀ ریزاندامگانها تجزیه میشود
-
wet digestion
هضم تر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] فرایند تثبیت پسماند جامد که در آن پسماندهای آلی جامد در برکۀ روبازِ هضم قرار داده میشوند تا تجزیۀ بیهوازی شوند
-
thermophilic digestion
هضم گرمادوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] هضمی که در گسترۀ دمایی 45 تا 60 درجۀ سلسیوس انجام میگیرد
-
هضم رابع
لغتنامه دهخدا
هضم رابع. [ هََ م ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخرین مرحله ٔ هضم و گوارش غذا در بدن . (یادداشت مؤلف ) : چون به اندامها رسد اندر هر اندامی گواریدنی دیگر است آن را گواریدن چهارم گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || در تداول عام به معنی از میان رفتن و ا...
-
هضم شدن
لغتنامه دهخدا
هضم شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گواریدن . تحلیل یافتن . (یادداشتهای مؤلف ). رجوع به هضم شود.