کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هشت گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هشت وجهی
دیکشنری فارسی به عربی
مثمن
-
هشت گونه
دیکشنری فارسی به عربی
مثمن
-
هِشتن،هِشت
لهجه و گویش تهرانی
گذاشتن.
-
octet
گروه هشتتایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گروه موسیقی شامل هشت اجراکننده متـ . هشتتایی
-
baryon octet
هشتتایی باریونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مجموعهای از هشت ذره با پاریتۀ (parity) مثبت و اسپین 1/2 که الگویی متقارن دارند
-
octet rule, chemical octet rule
قاعدۀ هشتتایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] قاعدهای که بر مبنای آن اکثر اتمها در هنگام پیوندش، غالباً الکترونهایی را از دست میدهند یا میگیرند یا به اشتراک میگذارند تا لایۀ بیرونی آنها هشتالکترونی و پایدار شوند
-
هفت و هشت
لغتنامه دهخدا
هفت و هشت . [ هََ ت ُ هََ ] (اِ مرکب ) کنایه از گفتار خصومت آمیز و وحشت انگیز. || آواز و فریاد سگ را نیز گویند. (برهان ).
-
هشت و بان
لغتنامه دهخدا
هشت و بان . [ هََ ت ُ ] (اِ مرکب ) رازی گوید:جوی معروف است و منسوب به هند. ابومعاذ گوید: گیاهی است که با فواره مشابهت دارد. (از ترجمه ٔ صیدنه ).
-
هشت و چار
لغتنامه دهخدا
هشت و چار. [ هََ ت ُ ] (اِخ ) دوازده امام . (یادداشت به خط مؤلف ) : خداوندا به حق هشت وچارت ز مو بگذر شتر دیدی ندیدی .باباطاهر.
-
هشت و مشت
لغتنامه دهخدا
هشت و مشت . [ هَُ ت ُ م ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است به معنی جنگ کردن بامشت و لگد و سیلی و امثال آن . (برهان ) : با یک تنه تن خود چون پس همی نیایی اندرمصاف مردان کی مرد هشت و مشتی ؟ناصرخسرو.
-
هشت هیکل رضوان
لغتنامه دهخدا
هشت هیکل رضوان . [ هََ هََ / هَِ ک َ ل ِ رِض ْ ] (اِخ ) کنایت از هشت بهشت است . (برهان ).
-
trisoctahedron
سههشتوجهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] یک دیسۀ بلوری مکعبی با بیستوچهار وجه که هریک از وجوه آن یک مثلث متساویالساقین است متـ . سههشتوجهی سهگوشهای، سههشت وجهی سهگوش trigonal trisoctahedron
-
سههشتوجهی چهارگوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← ذوزنقهوجهی
-
hexoctahedron
ششهشتوجهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] دیسۀ بلوری مکعبی با چهلوهشت وجه مثلثی همسان که هریک از آنها سه محور بلوری را در فواصل مختلف قطع میکند
-
hexoctahedral class
ردۀ ششهشتوجهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ردۀ بلوری در سامانۀ مکعبی با تقارن 2/0m و -3 4/0m