کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هشت و مشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هشت و مشت
لغتنامه دهخدا
هشت و مشت . [ هَُ ت ُ م ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است به معنی جنگ کردن بامشت و لگد و سیلی و امثال آن . (برهان ) : با یک تنه تن خود چون پس همی نیایی اندرمصاف مردان کی مرد هشت و مشتی ؟ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
figure eight knot, German knot, Flemish knot, figure of eight
گره هشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] گرهی که به شکل هشت انگلیسی بسته میشود
-
هشتتایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← گروه هشتتایی
-
octet 2
هشتسرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] قطعۀ موسیقی که برای هشت خواننده یا هشت نوازنده تصنیف شده باشد متـ . هشتنوازی
-
octupole
هشتقطبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] دو چارقطبی الکتریکی یا مغناطیسی با توزیع بارهای مخالف که به فاصلۀ اندکی از هم قرار دارند
-
هشتنوازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← هشتسرایی
-
octahedron
هشتوجهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، فیزیک] [زمینشناسی] دیسۀ بلوری مکعبی هشتوجهی که هریک از وجوه آن مثلث متساویالاضلاع است [فیزیک] جسمی فضایی که از دو هرم با قاعدۀ مربعی مشترک ساخته میشود
-
epenthesis
میانهِشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فرایند افزودن یک واحد آوایی در میان دو آوای متوالی برای جدا کردن آنها از یکدیگر
-
هفت هشت
لغتنامه دهخدا
هفت هشت . [ هََ هََ ] (اِ مرکب ) کنایه از گفتار خصومت آمیز. (غیاث ). رجوع به هفت وهشت شود. || (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد تقریبی است : گفتم ز هفت دایره این هفت هشت میل گفتا ز هفت سایره این هفت هشت اثر؟ناصرخسرو.
-
هشت بر
لغتنامه دهخدا
هشت بر. [ هََ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هشت ضلعی . ذوثمانیةاضلاع . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هشت بهشت
لغتنامه دهخدا
هشت بهشت . [ هََب ِ هَِ ] (اِخ ) هشت خلد. هشت بستان . هشت باغ . (از یادداشتهای مؤلف ). یکی خلد، دوم دارالسلام ، سوم دارالقرار، چهارم جنت عدن ، پنجم جنت المأوی ، ششم جنت النعیم ، هفتم علیین ، هشتم فردوس . (غیاث اللغات ) : هفت فلک با گهرت حقه ای هشت ...
-
هشت در
لغتنامه دهخدا
هشت در. [ هََ دَ ] (ص مرکب ) هر جایی یا بنایی که دارای هشت در باشد : وآن هشت تا بربط نگر جان را بهشت هشت درهر تار او طوبی شمر صد میوه هر تا ریخته .خاقانی .
-
هشت ساله
لغتنامه دهخدا
هشت ساله . [ هََ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) آنکه هشت سال عمر کرده باشد. (ناظم الاطباء).
-
هشت سو
لغتنامه دهخدا
هشت سو. [ هََ ] (ص مرکب ) هر آنچه دارای هشت گوشه باشد. (ناظم الاطباء).