کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هشام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ام هشام
لغتنامه دهخدا
ام هشام . [اُم ْ م ِ هَِ ] (اِخ ) دختر حارثةبن نعمان انصاری . اززنان صحابی بوده ، و او را ام هاشم نیز گفته اند. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 287 و 288 شود.
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هشام . رجوع به احمدبن احمدبن هشام ... شود.
-
ابوالولید
لغتنامه دهخدا
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) هشام بن عبدالملک . رجوع به هشام ... شود.
-
ابوالمنذر
لغتنامه دهخدا
ابوالمنذر. [ اَ بُل ْ م ُ ذِ ] (اِخ ) هشام بن محمدبن السائب بن بشر الکلبی . رجوع به هشام ... شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن هشام خزرجی انصاری . رجوع به ابن هشام محمد شود.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) کرمانی انصاری . هشام بن ابراهیم . رجوع به ابوعلی هشام ... شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) هشام بن الحکم . مولی بنی شیبان الکوفی . رجوع به هشام ... شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) هشام بن معاویة الضریر الکوفی النحوی . از اصحاب کسائی . رجوع به هشام ... شود.
-
ابوالولید
لغتنامه دهخدا
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) هشام بن احمدبن هشام بن خالد الکنانی الطلیطلی . رجوع به ابن وقشی ... شود.
-
ابومحلم
لغتنامه دهخدا
ابومحلم . [ اَ م ُ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن هشام بن عوف تمیمی شیبانی . لغوی . معروف به ابن هشام . رجوع به محمد.. و رجوع به ابن هشام ... شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن هشام . رجوع به عبداﷲبن یوسف بن احمدبن عبداﷲبن هشام مصری ، و رجوع به ابن هشام جمال الدین ... شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن احمدبن هشام لخمی سبتی اندلسی . ادیب نحوی و یکی از معروفین به کنیت ابن هشام . رجوع به ابن هشام محمدبن احمد... شود.
-
خدیج
لغتنامه دهخدا
خدیج . [ خ ُ دَ ] (اِخ ) نام خادم هشام بن عبدالملک است . چون هشام یوسف بن عمر را از تعذیب خالد قشیری منع کرد، یوسف بن عمر از این امر سخت برآمد و کاتب خود را بنام قحدم بنزد هشام فرستاد. پس ازمکالمات هشام از مجلس برخاست و خارج شد و او را خدیج ، خادمش ،...
-
علوی
لغتنامه دهخدا
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) قاسم بن محمدبن هشام (یا هاشم ) مدائنی . از علمای ریاضی قرن سوم و چهارم هجری . رجوع به قاسم بن محمدبن هشام شود.
-
عبدالملک
لغتنامه دهخدا
عبدالملک . [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن هشام بن ایوب الحمیری المعافری . رجوع به ابن هشام عبدالملک و نیز الاعلام زرکلی شود.