کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هشاشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هشاشه
معنی
(هَ ش ) [ ع . هشاشة ] (مص ل .) شاد شدن ، شادمانی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هشاشه
فرهنگ فارسی معین
(هَ ش ) [ ع . هشاشة ] (مص ل .) شاد شدن ، شادمانی .
-
واژههای مشابه
-
هشاشة
لغتنامه دهخدا
هشاشة. [ هََ ش ْ شا ش َ ] (ع ص ) قربة هشاشة؛ مشکی که از وی آب چکد به سبب تنکی پوست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و السید عاصم آن را به تخفیف ضبط کرده است . (اقرب الموارد).
-
هشاشة
لغتنامه دهخدا
هشاشة. [ هََ ش َ ] (ع مص ) شادمانی و سبکی نمودن . || خورسند شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هشاش شود. || نرم و سست شدن . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
حشاشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حشاشَة] [قدیمی] hošāše باقیماندۀ روح در بیمار یا مجروح؛ رمق.
-
جستوجو در متن
-
هشاشت
لغتنامه دهخدا
هشاشت . [ هََ ش َ ] (ع مص ) شادمانی نمودن . شادی کردن . خوشرویی : بوزنه هشاشتی نمود و بشاشتی ظاهر کرد. (سندبادنامه ). رجوع به هشاشة شود.