کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هسب
لغتنامه دهخدا
هسب . [ هََ ] (ع ص ) بسنده و کفایت . (منتهی الارب ). کفایة. مانند حسب ، و هاء بدل حاء است . (از اقرب الموارد). رجوع به حَسْب شود.
-
واژههای همآوا
-
حسب
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصل، گوهر، نژاد، تبار ≠ نسب ۲. اندازه، شمار، قدر ۳. شرف، بزرگی، فضیلت ۴. بزرگواری، فضایل اکتسابی
-
حسب
واژگان مترادف و متضاد
۱. طبق، وفق ۲. بسندگی، کفایت ۳. بسنده بودن، کفایت کردن ۴. شماره کردن، شمردن
-
هصب
لغتنامه دهخدا
هصب . [ هََ ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد از ابن اعرابی ).
-
حسب
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شمردن ، شماره کردن . 2 - (اِمص .) شرافت ، بزرگی .
-
حسب
فرهنگ فارسی معین
(حَ سَ) [ ع . ] (ق .) وفق ، طبق .
-
حصب
فرهنگ فارسی معین
(حَ صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آتشگیره ، فروزینه ، بوته . 2 - سنگریزه .
-
حصب
لغتنامه دهخدا
حصب . [ ح َ ] (اِخ ) (عبری ) اسم ملکه از ملکه های نینویه یا مقاطعه ٔ زاب است و برخی ترجمه ٔ آنرا«او بجا آمده است » دانسته اند. (قاموس کتاب مقدس ).
-
حصب
لغتنامه دهخدا
حصب . [ ح َ ] (ع اِ) باد که سنگ آرد. (مهذب الاسماء).
-
حصب
لغتنامه دهخدا
حصب . [ ح َ ] (ع مص ) سنگ ریزه انداختن بر. سنگ انداختن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || رفتن بر روی زمین . رفتن در زمین . || اعراض کردن از... روی گردانیدن از... || حصب مکان ؛ سنگ ریزه گستردن برجای . || فروزینه و هیزم افکندن در آتش .
-
حصب
لغتنامه دهخدا
حصب . [ ح َ ص َ ] (ع اِ) سنگ ریزه . || فروزینه . هیزم و فروزینه ٔ آتش از هرچه باشد. یا هیزم را حصب نگویند مادام که آتش وی افروخته نشود. (منتهی الارب ). گیره . آتش گیره . ضرام هیزم و آنچه بدان آتش افروزند. آنچه در آتش اندازند. هرچه بدان آتش افروخته شو...
-
حصب
لغتنامه دهخدا
حصب . [ ح َ ص َ ] (ع مص ) سرخجه شدن . حصبه برآوردن . مبتلی به سرخجه برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). || انقلاب چله از کمان . (منتهی الارب ). برگشتن زه از کمان .
-
حصب
لغتنامه دهخدا
حصب . [ ح َ ص ِ ] (ع ص ) شیر که کف از او برنیاید از سردی . || شیر که از سردی مسکه وی نه برآید.
-
حسب
لغتنامه دهخدا
حسب . [ ] (اِخ ) شاعره ٔ مَقّله بود. (ابن الندیم ).