کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزینۀ اتاق تکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
charge minimum
هزینۀ کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کمترین هزینهای که، صرفنظر از حجم و وزن، برای حمل یک محموله از مبدأ به مقصد مشخص پرداخت میشود
-
cost of quality, CQ
هزینۀ کیفیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] هزینهای که برای رسیدن به کیفیت موردنظر صرف میشود و معمولاً مشتمل بر هزینۀ برنامهریزی و واپایش و تضمین کیفیت است
-
allowable cost
هزینۀ مجاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] هزینهای منطقی که با معیارهای پذیرفتهشده و شرایط پیمان انطباق دارد
-
direct cost
هزینۀ مستقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] هزینهای که مستقیماً و بهطور خاص برای انجام یک فعالیت مشخص برآورد میشود
-
actual cost, AC2
هزینۀ واقعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد، مدیریت-مدیریت پروژه] مجموع هزینههای صرفشده برای انجام یک فعالیت در یک بازۀ زمانی مشخص متـ . هزینۀ واقعی کار انجامشده actual cost of work performed اختـ . هوکا ACWP
-
هزینه شدن
لغتنامه دهخدا
هزینه شدن . [ هََ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) صرف شدن . خرج شدن : زخمی رسید بر دل خاقانی کاوقات او هزینه ٔ مرهم شد.خاقانی .
-
هزینه شمردن
لغتنامه دهخدا
هزینه شمردن . [ هََ ن َ / ن ِ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) هزینه حساب کردن . جزو خرج آوردن : هزینه شمر سیم کز بهر لاف به بیهوده بِپْراگند بر گزاف .فردوسی .
-
هزینه کردن
لغتنامه دهخدا
هزینه کردن . [ هََ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرج کردن . صرف کردن مال و پول و جز آن : سرت را برگیرم و همه ٔ گنج خانه ٔ تو بر آتش خانه هزینه کنم . (تاریخ بلعمی ). عمر خواسته ٔ بسیار فرستادتا برای آبادانی شهر هزینه کردند. (تاریخ بلعمی ).هزینه به اند...
-
surcharge
اضافههزینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هزینههایی که در شرایط غیرمتعارف در مقابل ارائۀ خدمات ویژه از سفارشدهنده دریافت میشود، مانند هزینۀ ورود کشتی به منطقۀ جنگی
-
advice of charge, AOC
اعلام هزینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خدماتی که اطلاعات مربوط به نرخ برخوانی را به کاربر عرضه میکند
-
cost estimating
برآورد هزینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] تخمین منابع لازم برای تکمیل فعالیتهای پروژه
-
ناظر هزینه
لغتنامه دهخدا
ناظر هزینه . [ ظِ رْ / رِ هََ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه در امر دخل و خرج نظارت می کند. || (اصطلاح اداری امروز) نماینده ای که از طرف وزارت دارائی در امر مخارج ادارات دولتی از قبیل خریدن لوازم و اثاثه یا اجاره و بنای ساختمان و غیره نظار...
-
cost variance, CV 1
انحراف هزینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] تفاوت بین هزینۀ بودجهای و هزینۀ واقعی یک فعالیت
-
مطالبه هزینه
دیکشنری فارسی به عربی
اجرة
-
کمک هزینه
دیکشنری فارسی به عربی
اعانة مالية