کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزبر سیستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هزبر سیستان
لغتنامه دهخدا
هزبر سیستان . [ هَِ زَ رِ ] (اِخ ) کنایت از رستم دستان است : یک سر موی از سگان درگهش بر هزبر سیستان خواهم گزید.خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
پویان هزبر
لغتنامه دهخدا
پویان هزبر. [هَِ زَ ] (اِ مرکب ) کنایه از اسب است . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
آوردن
لغتنامه دهخدا
آوردن . [ وَ دَ ] (مص ) (از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب + بردن ) بردن بسوی کسی . ایتاء. اجأه . اِتیان . مقابل بردن : ز چیزی که از بلخ بامی ببردبیاورد و یکسر به گهرم سپرد. فردوسی .بگیریدش از پشت آن پیل مست به پیش من آریدبسته دو دست . فردوسی .بسیند...
-
درگه
لغتنامه دهخدا
درگه . [ دَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) درگاه . جای در. مدخل خانه . در خانه . آنجا از خانه که در است : پرستنده تازانه ٔ شهریاربیاویخت از درگه ماهیار. فردوسی .درگه میران غز درشکنی نیمروزچون در افراسیاب نیم شبان روستم . خاقانی .بر درگه وصل بی کنارش جان حلقه مث...
-
برآوردن
لغتنامه دهخدا
برآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . (ناظم الاطباء). بلند کردن . (آنندراج ). رفع. بالا بردن . بربردن . بردن به سوی بالا : درآید از آن پشت اسبش بزیربگیرد درفش و برآرد دلیر. فردوسی .بدست خاطر روشن بنای مشکل رابرآوریم بچرخ و بزرّ بنگاریم . ناصرخ...
-
پیرامن
لغتنامه دهخدا
پیرامن . [ م ُ / م َ ] (اِ) پیرامون . اطراف و گرد چیزی . حوالی .حول . گرداگرد چیزی . (اوبهی ). دوروبر. دوره . دور. گرد. دورتادور. جوانب . گردبرگرد : زرنگ شهری با حصار است و پیرامن او خندق است . (حدود العالم ).گفتم نایمت نیز هرگز پیرامنابیهده گفتم من ...
-
گرفتن
لغتنامه دهخدا
گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ](مص ) از ریشه ٔ پارسی باستان گرب اگاربایام (اتخاذکردن ، گرفتن )، ریشه ٔ اوستایی گراب ژریونایتی ، پهلوی گرفتن ، هندی باستان گرابه ، کردی گرتن ، بلوچی ژیرگ و ژیرغ ، سریکلی وغرئیغ - ام و رک هوبشمان ایضاً و نیز پهلوی گریفتن . «تاوار...
-
گبر
لغتنامه دهخدا
گبر. [ گ َ ] (ص ، اِ) مغ.(جهانگیری ). آتش پرست . (برهان ) (انجمن آرا). مجوس . زرتشتی به دین : هربذ، مجاور آتش کده و قاضی گبران . (منتهی الارب ). بعقیده ٔ پورداود گبر از لغت آرامی هم ریشه ٔ «کافر» عربی مشتق است و امروزه در ترکیه (گور) گویندو آن اصلاً ...
-
پیشرو
لغتنامه دهخدا
پیشرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیش رونده : ابا لشکر و جنگسازان نوطلایه به پیش اندرون پیشرو. فردوسی . || مقدم . سابق . (دهار). که نخست رفتن گیرد. که قبل از دیگران رود. پیشقدم . مقابل پس رو. کسی که پیشاپیش کسان رود خاصه پیشرو سپاهیان و آنرا مقدمه و مقد...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...
-
لبیبی
لغتنامه دهخدا
لبیبی . [ ل َ ] (اِخ ) از شعرای معروف اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است و مسعودسعد وی را اوستاد و سیدالشعرا خوانده در قصیدتی بمطلع:بنظم و نثر گر امروز افتخار سزاست مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست آنجا که گوید و مصراعی از لبیبی تضمین کند:بد...
-
ارجاسب
لغتنامه دهخدا
ارجاسب . [ اَ ] (اِخ ) ارجاسپ . ارجاسف (معرّب آن ). خرزاسف . (ابن البلخی ). نام نبیره ٔ افراسیاب است که در توران پادشاهی کرد و در روئینه دژ مسکن داشت و چندین پسر گشتاسب را در جنگ کشته بود و لهراسب پدر گشتاسب را که ترک پادشاهی کرده در بلخ بعبادت مشغول...
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...