کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزار دلا ر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هزار فرقه زدن
لغتنامه دهخدا
هزار فرقه زدن . [ هََ / هَِ ف ِ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) به کنایت ، به این در و آن در زدن . به هر کاری راضی بودن و تلاش کردن بسیار برای زندگی یا رسیدن به مقصود.
-
هزار و یک اسم
فرهنگ فارسی معین
(هِ رُ اِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مجموعة 1001 نام خدای ، اسما الهی .
-
کاخ هزار جریب
لغتنامه دهخدا
کاخ هزار جریب . [ خ ِ هَِ ج َ ] (اِخ ) قصر هزارجریب از ابنیه ٔ دوره ٔ صفویه ، واقع در باغ هزارجریب از باغهای مشهور آن عهد است . (از گزارشهای باستان شناسی صص 204 - 206).
-
قصر سه هزار
لغتنامه دهخدا
قصر سه هزار. [ ق َ رِ س ِ هََ ] (اِخ ) نام قصری است در حدود تنکابن . در سالنامه های قدیمی سه هزار و سی هزار نوشته شده است . قصر سی هزار در سال 916 هَ . ق . به وسیله ٔ سلطان احمدخان لاهیجانی تعمیر شد. این کاخ دوازده برج داشت و ساختمانش سه سال به طول ا...
-
قصر سی هزار
لغتنامه دهخدا
قصر سی هزار. [ ق َ رِهََ ] (اِخ ) قصر سه هزار. رجوع به قصر سه هزار شود.
-
صد پا (هزار پا)
دیکشنری فارسی به عربی
حيوان متعدد ارجل
-
هزار اسفند،آویز ()
لهجه و گویش تهرانی
آویز اسفند دان نشده برای چشم و نظر
-
هزار رنگ دیده
لهجه و گویش تهرانی
دست مالی شده
-
مرد هزار ساله
واژهنامه آزاد
یک کتاب است . داستان ابو علی سینا در آن است.
-
جستوجو در متن
-
دولار
دیکشنری عربی به فارسی
دلا ر
-
دلا ر
دیکشنری فارسی به عربی
دولار , ظبي
-
انت
دیکشنری عربی به فارسی
تو , توبکسي خطاب کردن , يک هزار دلا ر , شما , شمارا
-
سنت که معادل یک صدم دلا ر امریکایی است
دیکشنری فارسی به عربی
سنت
-
سنت
دیکشنری عربی به فارسی
درصد , يک صدم , سنت که معادل يک صدم دلا ر امريکايي است , سال , سنه , سال نجومي
-
ظبي
دیکشنری عربی به فارسی
بزکوهي , جنس نر اهو وحيوانات ديگر , قوچ , دلا ر , بالا پريدن وقوز کردن(چون اسب) , ازروي خرک پريدن , مخالفت کردن با (دربازي فوتبال وغيره) , جفتک , جفتک انداختن , اهوبره , رشا , گوزن , حنايي , بچه زاييدن (اهوياگوزن) , اظهار دوستي کردن , تملق گفتن , گوز...