کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزارپایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هزارپایه
لغتنامه دهخدا
هزارپایه . [ هََ / هَِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) کرمی است معروف که به هندی گنلایی گویند. (غیاث ). رجوع به هزارپا و هزارپای شود.
-
جستوجو در متن
-
هزارپای
لغتنامه دهخدا
هزارپای . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) هزارپا. هزارپایه . صدپایه . (یادداشت به خط مؤلف ) : سوار با سر اندر شدی بدو و از آن برون شدی همه تن چون هزارپای به سر.فرخی .
-
چاهسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāhsār ۱. زمینی که در آن چاه بسیار باشد.۲. سر چاه؛ دهانۀ چاه.۳. مطلق چاه: ◻︎ دوپایش فروشد به یک چاهسار / نبد جای آویزش و کارزار (فردوسی: ۵/۴۵۲)، ◻︎ چاهساری هزارپایه در او / ناشده کس مگر که سایه در او (نظامی۴: ۶۷۵).
-
پرپایه
لغتنامه دهخدا
پرپایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) جانوریست که آنرا هزارپایه میگویند و بعربی شبث خوانند. (برهان ). یعنی هزارپای و معنی ترکیبی بسیارپاست . (رشیدی ). هزارپا . || جانورکی پردست و پا که عوام آنرا خرخدا گویند. (برهان ). پُرپا.
-
هزارپا
لغتنامه دهخدا
هزارپا. [ هََ/ هَِ ] (اِ مرکب ) حیوانی از حشرات الارض بسیار باریک و بلند به طول یک انگشت و تنه ٔ آن گره دار مانند ریسمان که گرههای متصل به هم داشته باشد و بر سرش دو شاخ باریک است و بیست ودو پای باریک از دم تا سر آن ، و اگر کسی را بگزد کوبیده ٔ خودش ر...