کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزارپا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هزارپا
/hezārpā/
معنی
حشرهای دراز و زردرنگ که بدنش از حلقههای بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیستودو جفت پا دارد. در جلو سرش نیز یکجفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار میکند، درازیش تا ده سانتیمتر میرسد؛ سدپا؛ سدپایه؛ پرپا؛ پرپایه؛ گوشخزک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هزارپا
لغتنامه دهخدا
هزارپا. [ هََ/ هَِ ] (اِ مرکب ) حیوانی از حشرات الارض بسیار باریک و بلند به طول یک انگشت و تنه ٔ آن گره دار مانند ریسمان که گرههای متصل به هم داشته باشد و بر سرش دو شاخ باریک است و بیست ودو پای باریک از دم تا سر آن ، و اگر کسی را بگزد کوبیده ٔ خودش ر...
-
هزارپا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) جانوری از شاخة بند پایان ، دارای بدنی دراز با پاهای متعدد.
-
هزارپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هزارپایه› (زیستشناسی) hezārpā حشرهای دراز و زردرنگ که بدنش از حلقههای بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیستودو جفت پا دارد. در جلو سرش نیز یکجفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار میکند، درازیش تا ده سانتیمتر میرسد؛ س...
-
هزارپا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hezârpâ طاری: hezârpâ طامه ای: hezârpâ طرقی: hözârpâ کشه ای: čalpâ نطنزی: hezârpâ
-
جستوجو در متن
-
گوش خز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گوشخزک، گوشخزه› (زیستشناسی) gušxaz = هزارپا
-
پرپایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برپای› (زیستشناسی) [قدیمی] porpāye = هزارپا
-
سدپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سدپایه› (زیستشناسی) [قدیمی] sadpā = هزارپا
-
گوشمالونجه
واژهنامه آزاد
هزارپا
-
صدپایه
لغتنامه دهخدا
صدپایه . [ ص َ ی َ / ی ِ] (اِ مرکب ) هزارپا. ام اربع و اربعین . جانوری است دارای سَم . (المنجد). هزارپا. رجوع به هزارپا شود.
-
پرپایه
فرهنگ فارسی معین
(پُ یِ) (اِمر.) هزارپا.
-
گُوش خِزَکْ
لهجه و گویش گنابادی
gouwshkhezak در گویش گنابادی به هزارپا گویند.
-
گوش سنب
لغتنامه دهخدا
گوش سنب . [سُمْب ْ ] (اِ مرکب ) هزارپا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
زرغمیل
لغتنامه دهخدا
زرغمیل . [ زَ ] (ع اِ) هزارپا. (از دزی ج 1 ص 586).
-
هزارپایه
لغتنامه دهخدا
هزارپایه . [ هََ / هَِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) کرمی است معروف که به هندی گنلایی گویند. (غیاث ). رجوع به هزارپا و هزارپای شود.