کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزارداستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هزارداستان
لغتنامه دهخدا
هزارداستان . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) بلبل . (غیاث ). بلبل را گویند، و به عربی عندلیب خوانند. (برهان ). رجوع به هزاردستان و هزارآوا و هزار شود.
-
جستوجو در متن
-
شارک
لغتنامه دهخدا
شارک . [ رَ ] (اِ) مرغی است خوش آواز و کوچک . (لغت فرس ). مرغکی است خوش آواز و کوچک . گویند هزار داستان است . (معیار جمالی ). مرغکی است کوچک و خوش آواز و او را هزارداستان نیز گویند. (اوبهی ). نام جانوری است مشهور که شار نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). ...
-
داستان
لغتنامه دهخدا
داستان . (اِ) حکایت . نقل . قصه . سمر. سرگذشت . حدیث . افسانه . (برهان ). دستان . فسانه . حادثه . ماجری . ماوقع. حکایت تمثیلی . واقعه . حکایت گذشتگان . (شرفنامه ٔ منیری ) : همچنان کبتی که دارد انگبین چون بماند داستان من بدین . رودکی .مر این داستان کش...
-
غور
لغتنامه دهخدا
غور. (اِخ ) نام ولایتی است معروف نزدیک به قندهار. (برهان قاطع) . نام ولایتی است در میان خراسان قریب به غزنین و غرجستان است و اهالی آن در ایام خلافت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام شرف اسلام یافته ، بخط مبارک حکم حکومت گرفتند و تا زمان غزنویه آن منشور...
-
بلبل
لغتنامه دهخدا
بلبل . [ ب ُ ب ُ ] (ع اِ) هزاردستان . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). مرغی است معروف ، بقدر عصفوری و خوش الحان . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جانور معروف که هزار باشد. (هفت قلزم ). پرنده ایست خردجثه و سریعحرکت و در طلاقت لسان و زبان آوری بدو مثل زن...
-
حذف
لغتنامه دهخدا
حذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و برکندن از آن . (از منتهی الارب ). || بریدن . (زوزنی ). پاره ای از سر و جز آن بریدن . پاره ا...