کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هریس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن زید الخزرجی . صحابی است . وی با برادر خویش غزوه ٔ بدر را درک کرده و بعلاوه حریث غزای احد را نیز دریافته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن زیدالخیل الطائی . صحابی است و پدر او نیز از صحابه است . و او با برادر خود مکنف در جنگهای با اهل رده در رکاب خالدبن ولید بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ) (تاریخ گزیده ص 221).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن سلمة الانصاری . صحابی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن شیبان . پدر بکربن وائل است . عبدان او را یاد کرده و ابوموسی او را حریث بن حسان خواند. (الاصابة قسم چهارم ج 2 ص 78).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالملک . پدرزن یزیدبن معاویه است . وی برادر اکیدر دومة بود، بلاذری گفت چون پیغمبر درگذشت ، اکیدر صدقات را قطع کرد و عهد بشکست و از دومةالجندل بیرون شد و به حیرة رفت ، اما حریث مسلمان شد و به آنچه در دست داشت صلح نمود. (...
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمارة جعفری . عسقلانی او را در لسان المیزان (ج 2 ص 186) یاد کرده است .
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمرو القرشی المخزومی . صحابی است و پدر عمرو سعید است که آن دو نیز از صحابه بودند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمیر عبدی ، مکنی به ابوعمیر. طوسی او و پدرش را دررجال شیعه ذکر کرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 186).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عوف . برادر ضمرةبن عوف است که وی نیز از صحابه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مالک ، مکنی به أبی هنیدة. تابعی است و بعضی نام او را حرب گفته اند.
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مالک ، مکنی به ابی مادیة. تابعی است و از امیرالمؤمنین علی روایت کند.
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن محفص مازنی یا ابن سلمةبن مرارة. مرزبانی او را مخضرم خوانده است که در جاهلیت اشعار دارد، و تا زمان حجاج زنده بود و داستانی با وی دارد که : حجاج بر منبر بود و بدون اینکه وی رابشناسد شعری از وی خواند، و او خطبه ٔ حجاج را قطع...
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مسعود. یکی از سران قرامطه است . ابن اثیر در حوادث سال 316 هَ . ق . گوید: چون امر ابوطاهر قرمطی بزرگ شد دهقانان سواد عراق ، مذهب قرمطی را که در پنهان میداشتند اعلام کرده و مردی بنام حریث بن مسعود را بر خویش امیر کردند و با...
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابوسلمی . صحابی است و شبان بوده ، و از مردم شام است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) سلمی ابوفرة. عبدالصمد گوید: به حمص نزول کرد و این تصحیف است . و نام او حدیر است . مغلطای او راحرب سلمی نامیده است . (الاصابة قسم چهارم ج 2 ص 78).