کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هرکه
/harke/
معنی
هرکس؛ هرشخص.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت+ ضمیر) ‹هرک› harke هرکس؛ هرشخص.
-
هرکه
دیکشنری فارسی به عربی
کل , من
-
واژههای مشابه
-
هرکه هرکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] harkeharke = هرکیهرکی
-
هرکَه هرکَه
لهجه و گویش بختیاری
harka harka هرکى هرکى، هرج و مرج.
-
هرکه مرا دید، به من سلام کرد.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: harki men-eš bedi, be men-eš selâm ka. طاری: harki mun-eš bedi, selâm-eš bekardun. طامه ای: harki mun-e bodi, salâm-e ke. طرقی: harki mon-eš bedi, sölâm-eš dikardo. کشه ای: harki mu-š bedi, salâm-eš ka. نطنزی: harki mon-eš badi, selâm-eš bak...
-
جستوجو در متن
-
هرک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت+ ضمیر) [قدیمی] hark = هرکه
-
هرکت
لغتنامه دهخدا
هرکت . [ هََ ک ِ ] (ضمیر مبهم مرکب + ضمیر متصل ) هرکه ترا. هرکه ات . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هرک و هرکه شود.
-
دن
لغتنامه دهخدا
دن . [ دِ ] (اِ) مخفف دین : هرکه آخربین بود او مؤمن است هرکه آخوربین بود او بی دن است .مولوی .
-
آمادگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āmādegi آماده و مهیا بودن: ◻︎ آن جهان صورت شود آن مادگی / هرکه در مردی ندید آمادگی (مولوی: ۹۲۰).
-
غلو کردن
لغتنامه دهخدا
غلو کردن . [ غ ُ ل ُوو ک َ دَ ] (مص مرکب ) از حد گذشتن . غالی بودن . غلو داشتن . رجوع به غُلُوّ شود : با هرکه دوستی کنی از دل مکن غلوبا هرکه دشمنی کنی از جان مبر خطر.خاقانی .
-
شهر هرت
لغتنامه دهخدا
شهر هرت . [ ش َ رِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از جایی است بی نظم و هرکه به هرکه و مشوش و درهم و جاییکه در آن قانون و مقرراتی حکمفرما نباشد. (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
انبوثة
لغتنامه دهخدا
انبوثة. [ اُم ْ ث َ ] (ع اِ) بازیی است که چیزی زیر خاک کنند پس هرکه او را برآرد غالب باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بازیی است کودکان را، چیزی را در حفره ای پنهان کنند هرکه بیرون آورد برنده شود. (از اقرب الموارد).
-
هم تگی
لغتنامه دهخدا
هم تگی . [ هََ ت َ] (حامص مرکب ) برابری . با هم پیش رفتن : هرکه را با اختری پیوستگی است مر ورا با اختر خود هم تگی است .مولوی .