کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هرچه
/harče/
معنی
۱. هرچیز.
۲. (قید) هراندازه؛ هرقدر.
〈 هرچه باداباد: در مقام اهمال، بیعلاقگی، و سهلانگاری نسبت به چیزی یا امری گفته میشود؛ هرچه میشود بشود: ◻︎ شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد / زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد (حافظ: ۲۱۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
what
-
جستوجوی دقیق
-
هرچه
لغتنامه دهخدا
هرچه . [ هََ چ ِ ] (ضمیر مبهم مرکب ، ق مرکب ) آنچه . هر اندازه . هر آنچه . هر آنچیزی که . همه ٔ آنهایی که . هرجا که : هر چه در عالم دغا و مسخره بوده ست از حد فرغانه تا بغزنی و قزدار. نجیبی فرغانی .هر چه بخواهد بده که گنده زبانست دیو رمنده نه کنده دان...
-
هرچه
فرهنگ فارسی معین
(هَ چِ) = هرچ : (مبهم مرکب ) 1 - هر چیز. 2 - هر اندازه ، هر قدر. 3 - هر که (در ذوی العقول به کار رود). ؛ ~ نه بدتر (کن .) مقعد، ماتحت .
-
هرچه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت+ ضمیر) ‹هرچ› harče ۱. هرچیز.۲. (قید) هراندازه؛ هرقدر.〈 هرچه باداباد: در مقام اهمال، بیعلاقگی، و سهلانگاری نسبت به چیزی یا امری گفته میشود؛ هرچه میشود بشود: ◻︎ شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد / زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد (حافظ: ۲۱...
-
هرچه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: harči طاری: harči طامه ای: harči طرقی: harči کشه ای: harči نطنزی: harči
-
هرچه
دیکشنری فارسی به عربی
ما , مهما
-
واژههای مشابه
-
بیانی که هرچه پیش می رود اهمیتش کمتر میشود
دیکشنری فارسی به عربی
احباط
-
کفشهایت را هرچه زودتر بپوش، تا برویم و او را پیدا(یش) کنیم.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kawšed zütar darpuš tâ bešima nu(n) peydâ kerima. طاری: kawšhâd zü pâd ke, tâ bešim-o be-š-vüzim. طامه ای: kabšed zu vepuš, tâ bošim nu di-ye kerim. طرقی: kawšhâd zütar vâpüš, tâ bešim e di-š kerim. کشه ای: kawšâd zi vâpüš tâ bešim be-š-vizi...
-
جستوجو در متن
-
آنچه
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر+ حرف ربط) 'ānče آن چیز؛ آن چیز که؛ هرچه؛ هرچه که؛ هرچیز که.
-
باداباد
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عامیانه] bādābād = هرچه 〈 هرچه باداباد
-
هرچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت+ ضمیر) [قدیمی] harč = هرچه
-
آنچ
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر + حرف) [مخففِ آنچه] [قدیمی] 'ānč آنچیز؛ هرچه؛ آنچیز که؛ هرچیز که.
-
مهما
دیکشنری عربی به فارسی
هرچه , انچه , هر انچه , هر قدر , هر چه
-
در اسرع وقت
فرهنگ واژههای سره
هر چه زودتر، هرچه زودتر