کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هريسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هريسة
معنی
خيسانده ء مالت , خمير نرم , خوراک همه چيز درهم , درهم وبرهمي , نرم کردن , خردکردن , خمير کردن , شيفتن , مفتون کردن , لا س زدن , دلربايي , حريره ارد ذرت , صداي مزاحم , پارازيت , خش خش , حريره اردذرت تهيه کردن , سفر پياده در برف , پياده در برف سفرکردن , احساسات بيش از حد
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هريسة
دیکشنری عربی به فارسی
خيسانده ء مالت , خمير نرم , خوراک همه چيز درهم , درهم وبرهمي , نرم کردن , خردکردن , خمير کردن , شيفتن , مفتون کردن , لا س زدن , دلربايي , حريره ارد ذرت , صداي مزاحم , پارازيت , خش خش , حريره اردذرت تهيه کردن , سفر پياده در برف , پياده در برف سفرکردن ...
-
واژههای مشابه
-
هریسه
لغتنامه دهخدا
هریسه . [ هََ س َ / س ِ ] (اِ) از اغذیه ٔ مشهوره و بهترین حبوبات و لحومی که از آن ترتیب یابد گندم و گوشت مرغ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به معنی هریس که طعامی است از گوشت و حبوبات . (منتهی الارب ). امروز این طعام عبارت از گندم و گوشت است که مهرا کنند...
-
هریسه
فرهنگ فارسی معین
(هَ سَ) [ ع . هریسة ] (اِ.) هلیم (حلیم ) غذایی تهیه شده از گوشت و گندم پخته شده و لِه شده .
-
هریسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هریسَة] ‹هریس› [قدیمی] harise = حلیم۱
-
هریسه کردن
لغتنامه دهخدا
هریسه کردن . [ هََ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن و ساختن هریسه . مهراکردن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هریسه شود.
-
هریسه پز
لغتنامه دهخدا
هریسه پز. [ هََ س َ / س ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه هریسه پزد و فروشد : جمله بازارها بسوخت و آغاز آن از دکان هریسه پزی بود. (تاریخ بخارا ص 113).
-
هریسه گر
لغتنامه دهخدا
هریسه گر. [ هََ س َ / س ِ گ َ ] (ص مرکب ) هریسه پز. آنکه هریسه را خوب بپزد. (آنندراج ). رجوع به هریسه پز شود.
-
حُلر هریسه
لهجه و گویش تهرانی
نوعی آش با خٌلَّر (سنگک) .
-
جستوجو در متن
-
ریس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ris = هریسه
-
خیسانده ء مالت
دیکشنری فارسی به عربی
هريسة
-
خمیر نرم
دیکشنری فارسی به عربی
هريسة
-
خوراک همه چیز درهم
دیکشنری فارسی به عربی
هريسة
-
مفتون کردن
دیکشنری فارسی به عربی
هريسة