کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرنوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هرنوه
/harnave/
معنی
دانهای شبیه فلفل، زردرنگ و خوشبو؛ بار درخت عود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرنوه
لغتنامه دهخدا
هرنوه . [ هََ ن ُ وَ ] (اِ) میوه ٔ درخت عود است و آن کوچکتر از فلفل و به زردی مایل است . بوی عود می کند. طبیخ وی بول را براند و سنگ مثانه را بریزاند. (برهان ). قرنوه . (ابن بیطار). ابوسهل گوید: فاغره ٔ هندی است و صحیح آن است که :آن دانه ای است که به ...
-
هرنوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هرنوَة] (زیستشناسی) harnave دانهای شبیه فلفل، زردرنگ و خوشبو؛ بار درخت عود.
-
جستوجو در متن
-
هرنوی
لغتنامه دهخدا
هرنوی . [ هََ ن َ وا ](ع اِ) هرنوه . (اقرب الموارد). رجوع به هرنوه شود.
-
هرنوی
لغتنامه دهخدا
هرنوی . [ هََ ن ُ وی ی ] (ع اِ) گیاهی است . هرنوه . فرنوه . یا فلیفله . (منتهی الارب ). گیاهی است و گویا قرنوه یا فلیفله است . (اقرب الموارد). رجوع به هرنوه و قرنوه شود.
-
انگبار
لغتنامه دهخدا
انگبار. [ اَ گ َ / گ ُ ] (اِ) رستنی است سرخ رنگ . قرنوه . هرنوه . (یادداشت مؤلف ). معرب آن انجبار است . رجوع به انجبار شود.
-
قلمبک
لغتنامه دهخدا
قلمبک . [ ق َ ل َ ب َ ] (اِ) به لغت اهل عمان هرنوه است که نوعی از عود بخور بسیار خوشبو باشدو گویند صندل اصفر است که به هندی ملاکیر نامند و گویند نام لیمو است که به شیرازی لیموی خارکی و به هندی جنبهیری نامند و گویند لیموی مرکب از لیموی آب و اترج است ....
-
انجبار
لغتنامه دهخدا
انجبار. [ اَ / اِ ] (معرب از انگبار، اِ) گیاهی از تیره ٔ ترشکها که ریشه اش دور خود پیچیده و در تداوی بعنوان قابض بکار رود. انارف . برسیان دارو. (فرهنگ فارسی معین ). معرب انگبار است و آن رستنیی باشد سرخ رنگ و پیوسته در کنار جویها روید و عصاره ٔ آن نیز...
-
بار
لغتنامه دهخدا
بار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. (ناظم الاطباء). چیزی که بر سر و پشت و...