کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هرنج
/haranj/
معنی
دهانۀ قنات که آب از آنجا بیرون میآید و روی زمین جاری میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرنج
لغتنامه دهخدا
هرنج . [ هََ رَ ] (اِ) آن قسمت از قنات که رویش باز است و پوشیده نیست . (یادداشت به خط مؤلف ). فُرُنج . رجوع به فرنج شود.
-
هرنج
لغتنامه دهخدا
هرنج . [ هََ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان از بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 35 هزارگزی باختر مهاباد و 20 هزارگزی خاور راه خانه به نقده جایی است کوهستانی ، معتدل و دارای 305تن سکنه . از رودخانه ٔ آواجیر مشروب میشود و محصول عمده اش غله ، تو...
-
هرنج
لغتنامه دهخدا
هرنج . [ هََ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 6 هزارگزی شمال طالقان جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 888 تن سکنه . از چشمه سارها و رودخانه ٔ محلی مشروب میشود. محصول عمده اش غله ، یونجه و میوه است . شغل اهالی زراعت ...
-
هرنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هرهنج› [قدیمی] haranj دهانۀ قنات که آب از آنجا بیرون میآید و روی زمین جاری میشود.
-
هرنج
واژهنامه آزاد
کانال
-
واژههای مشابه
-
هَرَنج
لهجه و گویش تهرانی
جوی خروجی قنات،مسیر روباز قنات
-
جزیره ٔ هرنج
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ هرنج . [ ج َ رَ ی ِ ؟] (اِخ ) اندر دریای اعظم بنزدیک سندان است و ازو کافور بسیار خیزد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 20).
-
هَرَنگ،هرنج
لهجه و گویش تهرانی
خندق کم عمق ،حریم قنات
-
واژههای همآوا
-
هَرَنج
لهجه و گویش تهرانی
جوی خروجی قنات،مسیر روباز قنات
-
جستوجو در متن
-
میله
لغتنامه دهخدا
میله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شبیه به میل و مانند میل . (ناظم الاطباء) || قطعه ٔ نازک و بلند از چوب یا آهن یا فلزی دیگر که در ساختمان و جز آن به کار رود. || میل آهنین که در مرکز سنگ زیر آسیا (در آسیاهای آبی و دستی ) استوار است و از سوراخ سنگ زبرین ...
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...