کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرمل
لغتنامه دهخدا
هرمل . [ هَِ م ِ ] (ع ص ) زن کلانسال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زن شتاب زده ٔ فروهشته اندام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ناقه ٔ سالخورده . (منتهی الارب ). الناقةالهرمة. (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
حرمل
لغتنامه دهخدا
حرمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) اسفند. سفند. اسپند. سپند. (بحر الجواهر). سپند سوختنی . چیزی است که سوزند دفع چشم زخم را. حمداﷲ مستوفی گوید: حرمل ؛ سپند، و دردفع چشم بد سپند سوختن مجرب است . (نزهةالقلوب ). و صاحب اختیارات گوید: ابن سمحون گوید دو نوع است سرخ...
-
حرمل
لغتنامه دهخدا
حرمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) کنجده که از عیوب یاقوت است . رجوع به حرملیات شود.
-
حرمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) harmal = اسفند
-
جستوجو در متن
-
hermele
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هرمل
-
رأس بعلبک
لغتنامه دهخدا
رأس بعلبک . [ رَءْ س ُ ب َ ب َ ] (اِخ ) شهری است در لبنان واقع در هرمل . (از اعلام المنجد).
-
سالخورده
لغتنامه دهخدا
سالخورده . [ خوَر / خَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از بسیارسال . (انجمن آرا). فرتوت و معمّر. (شرفنامه ٔ منیری ). سالدیده . مسن . سالخورده : دَهری ؛ مرد سالخورده . هِرمِل ؛ ناقه ٔ سالخورده . دَویل ؛ گیاه سالخورده . دَهکَم ؛ پیر سالخورده . هج...