کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرمزد شاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرمزد شاه
لغتنامه دهخدا
هرمزد شاه . [ هَُم َ ] (اِخ ) هرمز ساسانی پسر انوشیروان : جهاندار فرزند هرمزد شاه که زیبای تاج است و زیبای گاه . فردوسی .رجوع به هرمز چهارم و ساسانیان شود.
-
واژههای مشابه
-
هرمزد اردشیر
لغتنامه دهخدا
هرمزد اردشیر. [ هَُ م َ اَ دَ ] (اِخ ) هرمز اول . (ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 22). هرمز اول پسر شاپور اول است . ولی پیش از سلطنت او راهرمزد اردشیر میخواندند. (ایران در زمان ساسانیان ص 252 از ترجمه ٔ رشید یاسمی ). رجوع به سا...
-
هرمزد اردشیر
لغتنامه دهخدا
هرمزد اردشیر. [ هَُ م َ دِ اَ دَ ] (اِخ ) نام قدیم سوق الاهواز است و نام اهواز یا سوق الاهواز را تازیان به این شهر داده اند. (ازایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 252).
-
هرمزد اول
لغتنامه دهخدا
هرمزد اول . [ هَُ م َ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به هرمز اول و ساسانیان شود.
-
هرمزد پنجم
لغتنامه دهخدا
هرمزد پنجم . [ هَُ م َ دِ پ َ ج ُ ] (اِخ ) رجوع به هرمز پنجم و نیز رجوع به ساسانیان شود.
-
هرمزد چهارم
لغتنامه دهخدا
هرمزد چهارم . [ هَُ م َ دِ چ َ رُ ] (اِخ ) رجوع به هرمز چهارم و ساسانیان شود.
-
هرمزد دوم
لغتنامه دهخدا
هرمزد دوم . [ هَُ م َ دِ / دُوْ وُ ] (اِخ ) رجوع به هرمز دوم و ساسانیان شود.
-
هرمزد سوم
لغتنامه دهخدا
هرمزد سوم . [ هَُ م َ دِ س ِ وُ / س ِوْ وُ ] (اِخ ) رجوع به هرمز سوم و ساسانیان شود.
-
هرمزد کوه
لغتنامه دهخدا
هرمزد کوه . [ هَُ م َ ] (اِخ ) نام یکی از کوههای رشته جبال البرز در مشرق شروین کوه و بر سر راه خراسان . (از مازندران و استرآباد رابینو، ص 19 از ترجمه ٔ فارسی ). رجوع به هرمزکوه شود.
-
روز هرمزد
لغتنامه دهخدا
روز هرمزد. [ زِ هَُ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز پنجشنبه . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) : بباشم برین رزمگه پنج روزششم روز هرمزد گیتی فروز. فردوسی (از شرفنامه ٔ منیری و آنندراج ).|| در اصطلاح ایرانیان باستان ، روز اول هر ماه شمسی ....
-
جستوجو در متن
-
شاه غازی
لغتنامه دهخدا
شاه غازی . [ هَِ ] (اِخ ) نام یکی از پسران یزدگرد. ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان نویسد: چنین آورده اند که چون یزدگرد از سپاه اسلام منهزم شد بخراسان آمد. او را سه پسر بود کیخسرو و هرمزد و شاه غازی [ کذا ] هر سه را بجانب طبرستان فرستاد و آن مواضع را در...
-
ناسالخورد
لغتنامه دهخدا
ناسالخورد. [ خوَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ) جوان کم سال . مقابل سالخورد. که سالخورده نیست : کزین شاه ناسالخورد جوان چرائید پردرد و خسته روان . فردوسی .به هرمزد ناسالخورد جوان .فردوسی .
-
عهد نبشتن
لغتنامه دهخدا
عهد نبشتن . [ ع َ ن ِ ب ِ ت َ ] (مص مرکب ) عهد نوشتن . پیمان نوشتن : به مهرش منوچهر عهدی نبشت سراسر ستایش بسان بهشت . فردوسی .نبشتند عهدی ز شاپور شاه کز آن پس نراند ز ایران سپاه . فردوسی .نبشتند عهدی به فرمان شاه که هرمزد را داد تخت و کلاه . فردوسی ....