کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هرز رفتن
لهجه و گویش تهرانی
هدر رفتن آب
-
هرز گرد
لهجه و گویش تهرانی
وسیلهای در چرخ نخریسی و خودرو
-
هرز،هرزه
لهجه و گویش تهرانی
فاسد،نادرست، بی فایده .
-
هرز کِردن
لهجه و گویش بختیاری
harz kerdan برآوُرد کردن بهاى محصولات باغ براى تعیین اجاره بهاى آن.
-
لالِ هَرز
لهجه و گویش بختیاری
lâl-e harz وحشتزده، بسیار ترسیده.
-
آفت انگور (علف هرز)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: soranǰ/ozrešk/vender طاری: terešk / orzešk طامه ای: owzerešk طرقی: teren / urzešk کشه ای: riša نطنزی: uzrešk
-
مث علف هرز
لهجه و گویش تهرانی
بدون تربیت،رشد زیاد
-
هرز رفتن اوو
لهجه و گویش بختیاری
harz raftan-e ow هرز رفتن آب، آبى که نیاز به استفاده آن نیست.
-
علف هرز(ه)
لهجه و گویش تهرانی
علف مزاحم کشت،بدون تربیت،رشد زیاد
-
مث سگ هرز مَرَض(مرس)
لهجه و گویش تهرانی
پاچه گیر و بد اخلاق
-
واژههای همآوا
-
حرز
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازوبند، تعویذ، چشمزخم ۲. پناهگاه، مامن ۳. بهره، نصیب
-
هرض
لغتنامه دهخدا
هرض . [ هََ ] (ع مص ) دریدن جامه را. (منتهی الارب ). مزق الثوب . (از اقرب الموارد).
-
هرض
لغتنامه دهخدا
هرض . [ هََ رَ ] (ع اِ) گرخشک که بر اندام برآید از حرارت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هرص شود.
-
حرز
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای استوار. 2 - پناهگاه .
-
حرض
فرهنگ فارسی معین
(حَ رَ) [ ع . ] (اِ.) هلاک ، موت .