کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرزه مرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هرزه مرس
/harzemaras/
معنی
سگ بیقلاده که هرجا میخواهد برود؛ سگ ولگرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرزه مرس
لغتنامه دهخدا
هرزه مرس . [ هََ زَ / زِ م َ رَ ] (ص مرکب ) سگ هرزه گرد که بیهوده گردش میکند. (ناظم الاطباء). سگ ولگرد و قلاده بریده . در این ترکیب مرس ریسمانی است که به گردن اندازند : آرزو چند به هر سوی کشاند ما رااین سگ هرزه مرس چند دواند ما را.صائب .
-
هرزه مرس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ رَ) (ص مر.) سگ ولگرد.
-
هرزه مرس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] harzemaras سگ بیقلاده که هرجا میخواهد برود؛ سگ ولگرد.
-
واژههای مشابه
-
pornography film, porno movie, porno flick
فیلم هرزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] فیلمی که هدف آن بیشتر نمایش صحنههای جنسی است تا پیگیری یک رویداد داستانی
-
pica
هرزهخواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] تمایل به خوردن مواد غیرمعمول و غیرمغذی
-
pornography
هرزهنگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] پرداختن به مسائل جنسی و هرزه بهعنوان درونمایۀ اصلی آثار
-
هرزه اندیش
لغتنامه دهخدا
هرزه اندیش . [ هََ زَ / زِ اَ ] (نف مرکب ) بداندیش . غلطاندیش . آنکه رای و اندیشه ٔ درست ندارد : بدین شکرانه داد آن هرزه اندیش دو پانصد بخته ٔ فربی به درویش .نزاری قهستانی .
-
هرزه بیان
لغتنامه دهخدا
هرزه بیان . [ هََ زَ /زِ ب َ ] (ص مرکب ) آن که سخنان ناپسند بر زبان راند و بدین کار خو گرفته باشد. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرزه بیل
لغتنامه دهخدا
هرزه بیل . [هََ زَ ] (اِخ ) هرزبیل . هرزویل . خرزویل . نام محلی است در نزدیکی منجیل . رجوع به خرزویل و هرزه ول شود.
-
هرزه پا
لغتنامه دهخدا
هرزه پا. [ هََ زَ / زِ ] (ص مرکب ) آن که به هر جای شایسته و ناشایسته رود. آنکه خوانده و ناخوانده به سرای دیگران رود. (یادداشت به خط مؤلف .) || آن که پای در هر کفش کند وپای افزار دیگران را پوشد. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرزه چانگی
لغتنامه دهخدا
هرزه چانگی . [ هََ زَ / زِ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) پرحرفی و یاوه گویی . (ناظم الاطباء). پرچانگی . ور زدن . پر گفتن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرزه چانه
لغتنامه دهخدا
هرزه چانه . [ هََ زَ / زِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) پرحرف . یاوه گو. بیهوده گو. (ناظم الاطباء).
-
هرزه چشم
لغتنامه دهخدا
هرزه چشم . [ هََ زَ / زِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه به ادب ننگرد. (یادداشت به خط مؤلف ). || آنکه چشم به زن نامحرم دارد. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرزه خای
لغتنامه دهخدا
هرزه خای . [ هََ زَ /زِ ] (نف مرکب ) یاوه گوی و بی صرفه گوی . (آنندراج ).