کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرزه لای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هرزه گردی
لغتنامه دهخدا
هرزه گردی . [ هََ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) بیهوده گردی . بی سبب و بی هدف و اراده راه پیمودن : بخیه ٔ کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست خنده آرد کفش من بر هرزه گردیهای من .صائب .
-
هرزه گو
لغتنامه دهخدا
هرزه گو. [ هََ زَ / زِ ] (نف مرکب ) یاوه گوی . (ناظم الاطباء) : نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتدکه گوش هوش به مرغان هرزه گو داری . حافظ.رجوع به هرزه خای و هرزه درای شود. || دیوانه . (ناظم الاطباء).
-
هرزه گویی
لغتنامه دهخدا
هرزه گویی . [ هََ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) پرگویی ویاوه گویی . (ناظم الاطباء). رجوع به هرزه درایی شود.
-
هرزه لایی
لغتنامه دهخدا
هرزه لایی . [ هََ زَ / زِ] (حامص مرکب ) هرزه درایی . هرزه گویی . یاوه گویی . لک درآیی . بیهوده گویی . ژاژخایی . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرزه مرس
لغتنامه دهخدا
هرزه مرس . [ هََ زَ / زِ م َ رَ ] (ص مرکب ) سگ هرزه گرد که بیهوده گردش میکند. (ناظم الاطباء). سگ ولگرد و قلاده بریده . در این ترکیب مرس ریسمانی است که به گردن اندازند : آرزو چند به هر سوی کشاند ما رااین سگ هرزه مرس چند دواند ما را.صائب .
-
هرزه ورز
لغتنامه دهخدا
هرزه ورز. [ هََ زِ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر واقع در 6000گزی جنوب خاوری هریس و 29500گزی راه شوسه ٔ تبریز به اهر. جلگه ای است معتدل و دارای 178 تن سکنه . از چشمه ها مشروب میشود و محصول عمده اش غله ، حبوبات ، سردرختی و ...
-
هرزه ول
لغتنامه دهخدا
هرزه ول . [ هََ زَ وِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت ، واقع در 9هزارگزی خاور رودبار و 3 هزارگزی منجیل . جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 337 تن سکنه . از رود هرزه ول مشروب میشود. محصول عمده اش لبنیات و صیفی است . شغل اها...
-
هرزه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) 1 - فاسد شدن . 2 - خراب شدن و از کار افتادن پرة قفل و کلید و مانند آن .
-
هرزه خایی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .)(حامص .) بیهوده گویی ، یاوه گویی .
-
هرزه درای
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (ص فا.) بیهوده گوی ، پرگوی .
-
هرزه گرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص فا.) آواره ، ولگرد.
-
هرزه مرس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ رَ) (ص مر.) سگ ولگرد.
-
زبان هرزه
لغتنامه دهخدا
زبان هرزه . [ زَ هََ زَ / زِ ] (ص مرکب ) یاوه گو. بیهوده سخن . آنکه خارج از ادب سخن میگوید. رجوع به هرزه زبان شود. || آنکه نگهدار راز نیست و رازی که بدو سپرده اند نگهداری نتواند. رجوع بزبان هرزگی شود.
-
هرزه خا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹هرزهخای› [قدیمی] harzexā یاوهگو؛ بیهودهگو.
-
هرزه خند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] harzexand آنکه بیهوده و بیسبب بخندد.