کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرزه رو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هرزه خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹هرزهخور› [قدیمی] harzexār آنکه وقت و بیوقت هرجور خوردنیای بخورد.
-
هرزه درای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، اسم) ‹هرزهدرا› [قدیمی] harzedarāy یاوهگوی؛ بیهودهگوی؛ هرزهخای.
-
هرزه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] harzekār کسی که کارهای بیهوده بکند.
-
هرزه گرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) harzegard کسی که بیهوده به همهجا میرود؛ آواره؛ ولگرد.
-
هرزه گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹هرزهگوی› harzegu بیهودهگوی؛ یاوهگو.
-
هرزه لاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] harzelāf بیهودهگو؛ یاوهگو.
-
هرزه لای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] harzelāy یاوهگو؛ بیهودهگو.
-
هرزه مرس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] harzemaras سگ بیقلاده که هرجا میخواهد برود؛ سگ ولگرد.
-
علف هرزه
دیکشنری فارسی به عربی
عشب ضار , فرشاة
-
مرد هرزه
دیکشنری فارسی به عربی
عنزة
-
ادم هرزه
دیکشنری فارسی به عربی
فاسق
-
زن هرزه
دیکشنری فارسی به عربی
فطيرة , کلبة , واسع , يشم
-
هرز،هرزه
لهجه و گویش تهرانی
فاسد،نادرست، بی فایده .
-
هرزه دهن
لهجه و گویش تهرانی
هتاک
-
هرزه گو
لهجه و گویش تهرانی
بیهوده گو