کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هرز
/harz/
معنی
۱. آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچومهره یا چاقو.
۲. بیفایده؛ بیمصرف.
۳. گیاه بیمصرف که در میان گیاهان مفید میروید و به آنها آسیب میزند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باطل، بیحاصل، بیهوده، ضایع، عبث، لافی، مهمل، یاوه
۲. ضایع، هدر
دیکشنری
futile, waste
-
جستوجوی دقیق
-
هرز
واژگان مترادف و متضاد
۱. باطل، بیحاصل، بیهوده، ضایع، عبث، لافی، مهمل، یاوه ۲. ضایع، هدر
-
هرز
لغتنامه دهخدا
هرز. [ هََ ] (اِخ ) جایی است که قبرهایی از زمان جاهلیت در آن یافت شود. (معجم البلدان ). || نیز شبی از شبهای عرب که مربوط بدان مکان است و آن شب وقعه ٔ هذیل است و هلاکت ثمود نیز گویند در همین شب اتفاق افتاد. (معجم البلدان ).
-
هرز
لغتنامه دهخدا
هرز. [ هََ ] (ص ) مخفف هرزه که بیهوده باشد. (برهان ): علف هرز. گیاه هرز. (یادداشت به خط مؤلف ).ترکیب ها:- هرز آب . هرز دادن . هرز رفتن . هرز شدن . هرز کردن . رجوع به این مدخل ها شود.|| (اِ) جایی که آبهای بیفایده در آن جمع شود. (برهان ). رجوع به هرز...
-
هرز
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص .) (حامص .) 1 - یاوه گویی . 2 - ولگردی .
-
هرز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: halak] harz ۱. آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچومهره یا چاقو.۲. بیفایده؛ بیمصرف.۳. گیاه بیمصرف که در میان گیاهان مفید میروید و به آنها آسیب میزند.
-
واژههای مشابه
-
هرز دادن
لغتنامه دهخدا
هرز دادن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) هدر دادن . تلف کردن . روان کردن آب به زمین های لم یزرع . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرز رفتن
لغتنامه دهخدا
هرز رفتن . [ هََ رَ ت َ ] (مص مرکب ) هدر رفتن . تلف شدن . مقابل هرز دادن . (یادداشت به خط مؤلف ). در اراک اگر آب زمین زراعتی بر اثر خراب شدن سد و بند به خارج جریان یابد گویند آب هرز رفت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
هرز شدن
لغتنامه دهخدا
هرز شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هدر رفتن و روان شدن آب به زمین لم یزرع . (یادداشت به خط مؤلف ). || خراب شدن و از کار افتادن پره ٔ قفل . (یادداشت به خط مؤلف ). این معنی در مورد ابزار دیگر نیز به کار رود:هرز شدن کلید، هرز شدن پیچ و سرپیچ چراغ و ج...
-
هرز کردن
لغتنامه دهخدا
هرز کردن . [ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خراب کردن و از کار انداختن قفل و جز آن .
-
degenerate primer
آغازگر هرز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] یکی از چند آغازگر مورداستفاده در تکثیر منطقههایی از دِنا که توالی کامل آن شناختهشده نیست
-
epicormic branch, epicormic, epicormic shoot, water sprout
شاخۀ هرز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] شاخهای دارای جوانههای خوابیده یا نابجا که براثر نور زیاد یا آتشسوزی، بر روی تنۀ درختان جنگلی تشکیل میشود
-
degenerate code
رمز هرز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] رمزی ژنی که در آن یک آمینواسید با دو یا چند رمزه مشخص میشود
-
weed
علف هرز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] هرنوع گیاه، بهجز گیاه موردنظر، که در مزرعه یافت شود
-
هرز دادن
فرهنگ فارسی معین
(هَ. دَ) (عا.) (مص م .) (عا.) 1 - روان کردن آب در زمین های لم یزرع . 2 - هدر دادن ، تلف کردن .