کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هردم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هردم
/hardam/
معنی
هرلحظه؛ هردقیقه؛ هرساعت؛ هرآن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هردم
لغتنامه دهخدا
هردم . [ هََ دَ ] (ق مرکب ) هر لحظه . هرساعت . هر آن . پیوسته . پشت سر هم . پیاپی . متواتراً. (یادداشت به خط مؤلف ) : چو با او تو پیوسته ٔ خون شوی از این پایه هردم به افزون شوی . فردوسی .یا در این غم که مرا هردم هست همدم خویش کسی داشتمی . خاقانی .مر...
-
هردم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) hardam هرلحظه؛ هردقیقه؛ هرساعت؛ هرآن.
-
واژههای مشابه
-
هردم خیال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] hardamxiyāl آنکه هردم فکر و خیال تازه به سرش بزند؛ مردد؛ نااستوار.
-
جستوجو در متن
-
هر آن
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] har'ān هروقت؛ هرلحظه؛ هردم.
-
دمبدم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹دمبهدم› dambedam دمادم؛ لحظهبهلحظه؛ هردم؛ پیوسته و پیاپی.
-
دمدمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [عامیانه، مجاز] damdami کسی که هردم تغییر حالت یا تغییر عقیده بدهد و خوی مستقیم نداشته باشد.
-
ده دله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی، مجاز] dahdele کسی که هردم دل به دیگری دهد؛ بیوفا؛ بلهوس: ◻︎ شرح این بگذارم و گیرم گله / از جفای آن نگار دهدله (مولوی: ۱۰۷).
-
هردری
لغتنامه دهخدا
هردری . [ هََ دَ ] (ص نسبی ) هرجایی . آنکه هردم به دری روی آورد. که هردم به در خانه ای رود : آن یکی نوری ز هر عیبی بری وین یکی کوری ، گدایی هردری . مولوی .|| بی پایه . بی اساس . بی ربط : دعوی او سرسری بوده ست و سخن او هردری . (جهانگشای جوینی ). رجوع ...
-
شادی گرای
لغتنامه دهخدا
شادی گرای . [گ ِ ] (نف مرکب ) مسرور. خوشحال . شادمان : بخفتند شادان دو شادی گرای جوانمرد هردم بجستی ز جای .فردوسی .
-
میگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: madgon] [قدیمی] meygun به رنگ می؛ همرنگ شراب؛ سرخرنگ: ◻︎ هردم به یاد آن لب میگون و چشم مست / از خلوتم به خانهٴ خَمّار میکشی (حافظ۲: ۶۳۴).
-
گتره یی
لغتنامه دهخدا
گتره یی . [ گ ُ رَ / رِ ] (ص ، ق ) (در تداول عامه ) کتره ای . هردن بیل . هردم بیل . || بغلط. || به تخمین . || چکی . بدون حساب دقیق . || گزاف . جزاف . رجوع به کتره ای شود.
-
مطوق
لغتنامه دهخدا
مطوق . [ م ُ طَوْ وِ ] (ع ص ) شائق . خواهان : گردن من به طوق منت اوهست هردم زدن مطوق تر. سوزنی .گه ز شادی خواست هم فانی شدن پس مطوق آمد اینجان با بدن .(مثنوی ).
-
خداخدا داشتن
لغتنامه دهخدا
خداخدا داشتن . [ خ ُ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پناه بخدا بردن . (آنندراج ) : معنی ز لفظ گرچه نباشد جداجدادارم برای وصل تو هردم خداخدا.نعمت خان علی (از آنندراج ).