کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هرج
/harj/
معنی
فتنه؛ فساد؛ آشوب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرج
لغتنامه دهخدا
هرج . [ هََ ] (ع مص ) در آشوب و فتنه و کشتن و اختلاط و آمیزش افتادن مردم . || گشاده گذاشتن در را. || بسیاری و فزونی نمودن در سخن . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). بسیار گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). || سخن شوریده و مشتبه گفتن . (منت...
-
هرج
لغتنامه دهخدا
هرج . [ هََ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 68 هزارگزی خاور کنگان و 7 هزارگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. جلگه ای است گرمسیر و دارای 315 تن سکنه . از آب چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و تنباکو است . شغل اه...
-
هرج
لغتنامه دهخدا
هرج . [ هََ رَ ] (ع مص ) سرگشته و سراسیمه گردیدن شتر از سختی گرما و از افزونی مالش قطران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هرج
لغتنامه دهخدا
هرج . [ هَِ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). || سست از هر چیزی . (منتهی الارب ). ضعیف از هر چیزی . (اقرب الموارد).
-
هرج
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) آشوب ، فتنه .
-
هرج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] harj فتنه؛ فساد؛ آشوب.
-
واژههای مشابه
-
هرج ومرج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی. عربی] harjomarj درهموبرهم؛ بههمریخته؛ درهمآمیختگی؛ بینظمی.
-
هرج ومرج
دیکشنری فارسی به عربی
فوضي
-
هرج و مرج
فرهنگ واژههای سره
آشوب
-
هرج و مرج
لغتنامه دهخدا
هرج و مرج . [ هََ ج ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در محلی گویند که جمعی ناموافق و بی اتفاق برخلاف هم کاری کنند و هر کرا آنچه از دست آید کند. (برهان ). شلوغ پلوغ . بلبشو. فتنه و آشوب و بی انتظامی . (یادداشت به خط مؤلف ) : خراسان در هرج و مرج افتاد ...
-
هرج و مرج
فرهنگ فارسی معین
(هَ جُ مَ) [ ازع . ] (اِمر.) 1 - فتنه و آشوب . 2 - بی نظمی ، بی قانونی .
-
هرج و مرج طلب
دیکشنری فارسی به عربی
فوضوي
-
هرج و مرج
دیکشنری فارسی به عربی
فوضوي , فوضوية ، اِرتباک
-
هرج و مرج آفرینی
دیکشنری فارسی به عربی
إثارة الفوضي