کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرثمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرثمة
لغتنامه دهخدا
هرثمة. [ هََ ث َ م َ ] (اِخ ) ابن اعین از امراء هارون رشید است که ولایت خراسان به او داده شد. (از حبیب السیر). هرثمةبن نصر جیلی است که هارون او را به ولایت مصر گماشت سپس به افریقا فرستاد و او از آنجا به افریقای شمالی رفت و در آن دیار اصلاحاتی کرد و د...
-
هرثمة
لغتنامه دهخدا
هرثمة. [ هََ ث َ م َ ] (ع اِ) نوک بینی . (منتهی الارب ). عرتمه . (اقرب الموارد). || مابین بینی و لب ، گو لب بالایین . (منتهی الارب ). عرتمه . (اقرب الموارد). || سیاهی میان دو سوراخ بینی سگ . || شیر بیشه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
رافعبن هرثمه
لغتنامه دهخدا
رافعبن هرثمه . [ ف ِ ع ِ ن ِ هََ ث َ م َ ] (اِخ ) وی از خدمتگزاران قدیم امیر محمدبن طاهر طاهری (آخرین از سلسله ٔ طاهریان 248-259 هَ . ق .) بودو سپس به یعقوب لیث پیوست ، اما یعقوب او را که ریشی دراز و منظری بسیار زشت و کریه داشت از خود راند. وی آنگاه ...
-
جستوجو در متن
-
بارقی
لغتنامه دهخدا
بارقی . [ رِ ] (اِخ ) هرثمةبن عرفجه ٔ بارقی . رجوع به هرثمة و اصحاب جزایر شود.
-
ابیرد
لغتنامه دهخدا
ابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) ابن هَرثمه عذری . شاعری از عرب . و بعضی نام او را اربد گفته اند.
-
هارون یتیم
لغتنامه دهخدا
هارون یتیم . [ ن ِ ی َ ] (اِخ ) یکی از رواة است . محمدبن عبدوس جهشیاری از قول وی داستانی درباره ٔ مأمون و هرثمه بن اعین نقل کرده است . (الوزراء و الکتاب ص 259).
-
ابوحفص
لغتنامه دهخدا
ابوحفص . [ اَ ح َ ] (ع اِ مرکب ) شیر. اسد. لیث . غضنفر. ضرغام . ضیغم . حارث .هزبر. قسوره . حیدر. حیدره . هرثم . هرثمه . ابوفراس .
-
عطوفی
لغتنامه دهخدا
عطوفی . [ ع َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن وهیب بن وهب بن واقدبن هرثمه ٔ عطوفی بغدادی ، مکنی به ابوبکر، محدث بود و از محمدبن ابی شیبه و جعفر فریابی و دیگران روایت کرده است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
ابوالحارث
لغتنامه دهخدا
ابوالحارث . [ اَ بُل ْ رِ ] (ع اِ مرکب ) شیر. اسد. (السامی فی الاسامی ). ابوالاشبال . ابوفراس . (مهذب الاسماء). ابوالحرث . غضنفر. لیث . قسوره . حیدر. دلحاث . هزبر. ضیغم . حارث . هرثم . هرثمه .
-
باب انبار
لغتنامه دهخدا
باب انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) و لشکرگاه هرثمه بر نهروان بود بر دوفرسنگی از دروازه ٔ بغداد و لشکر طاهر جائی بود که آن را باب انبار گویند سوی بصره بر یک فرسنگی از شهر. (ترجمه ٔ طبری نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ص 513).
-
اعین
لغتنامه دهخدا
اعین . [ اَ ی َ ] (اِخ ) ابن هرثمة. از والیان سیستان بود. مؤلف تاریخ سیستان آرد: باز مأمون خراسان و سیستان داد و اعین بن هرثمه عمربن الهیثم را اینجا فرستاد. (تاریخ سیستان ص 176). در عیون الانباء اعین بن هرثمةبن اعین ضبط شده . رجوع بکتاب مزبور ج 1 ص...
-
زاد
لغتنامه دهخدا
زاد. (اِخ ) (باب الَ ...) یکی از دروازه های نیشابور بوده است . مؤلف تاریخ سیستان آرد: عمرو لیث با لشکر رافعبن هرثمه [ که بنفع خلیفه نبرد میکرد و در نیشابور محصور شده بود ] نزدیک دروازه [ باب الزاد ] بهم رسیدند و عمرو بفرمود تا گرد نیشابور کنده کردند...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن هرثمه ، از حکام قم به سال 243 هَ . ق . بوده است . صاحب تاریخ قم ذیل مساحتها به قم آرد: بعضی دیگر که این مساحت در روزگار حاکم شدن یحیی بن هرثمه بود به شهر قم و آل سعد بعداز این مساحت به صحبت او میل کردند و او را در شهر ...