کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هراع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هراع
لغتنامه دهخدا
هراع . [ هَُ ] (ع مص ) شتابان و مضطربانه رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
هراء
لغتنامه دهخدا
هراء. [ هََ ] (ع ص ، اِ) سخن بسیار خطا یا زشت . (منتهی الارب ). سخن بسیار یا سخن فاسد که نظام ندارد. (اقرب الموارد). || فحش . || سخن تباه ناآراسته . (منتهی الارب ). || مردبسیارسخن بیهوده گوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هراء
لغتنامه دهخدا
هراء. [ هََ رْ را ] (اِخ ) لقب ابومعاذ مسلم نحوی است که استاد کسائی و علم تصریف از وضع اوست . (منتهی الارب ). رجوع به معاذ هراء شود.
-
هراء
لغتنامه دهخدا
هراء. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لزان بخش بستک شهرستان لار واقع در 96 هزارگزی جنوب خاوری بستک و در ساحل جنوبی رود آسو. جایی گرمسیر و کوهستانی و دارای 60 تن سکنه است . محصول عمده اش غله ، خرما و تنباکو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
هراء
لغتنامه دهخدا
هراء. [ هَِ ] (ع اِ) نوباوه ٔ خرما. نوباوه ٔ خرما درخت . (منتهی الارب ). فسیل النخل . (اقرب الموارد). || (اِخ ) نام دیوی که موکل خوابهای زشت است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
حراء
لغتنامه دهخدا
حراء. [ ح َرْ را ] (ع ص ) مؤنث : لکل کبد حراء احر.
-
حراء
لغتنامه دهخدا
حراء. [ ح ِ ] (اِخ ) نام کوهی است به مکه در سه میلی آن . (معجم البلدان ). نام کوهی است بشمال مکه در یک فرسنگی آن مشرف بر مِن̍ی و رسول اﷲ پیش از بعثت بسیار به آن کوه بعبادت شدی و نخستین وحی بدانجا به او نازل شد. حِراو حُری کوهیست به مکه . فیه غار بعث ...
-
جستوجو در متن
-
شتابان
لغتنامه دهخدا
شتابان . [ ش ِ ] (نف ، ق مرکب ) در حال شتافتن . در حال شتابیدن .بسرعت . بعجله . معجلة. (یادداشت مؤلف ) : شتابان همی کرد تخت آرزوی دگر شد به رأی و به آیین و خوی . فردوسی .شتابان همه روز و شب دیگر است کمر بر میان و کله بر سر است . فردوسی .چو نزدیک نخ...