کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هراسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هراسیدن
/harāsidan/
معنی
ترسیدن؛ واهمه کردن: ◻︎ بنایی که محکم ندارد اساس / بلندش مکن ور کنی زاو هراس (سعدی۱: ۹۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ترسیدن، متوحششدن، مرعوبشدن، وحشت کردن
فعل
بن گذشته: هراسید
بن حال: هراس
دیکشنری
boggle, dread, panic, scare
-
جستوجوی دقیق
-
هراسیدن
واژگان مترادف و متضاد
ترسیدن، متوحششدن، مرعوبشدن، وحشت کردن
-
هراسیدن
لغتنامه دهخدا
هراسیدن . [ هََ دَ ] (مص ) ترسیدن . بیم داشتن . هراس داشتن . بشکوهیدن . (یادداشت به خط مؤلف ). ترسیدن و واهمه کردن باشد. (برهان ) : کز بیم ناوک تو به مغرب به روزو شب اندر تن عدو بهراسد همی روان . فرخی .هنگام مدح او دل مدحت کنان اواز بیم نقد او بهراس...
-
هراسیدن
فرهنگ فارسی معین
(هَ دَ) (مص ل .) وحشت کردن ، ترسیدن .
-
هراسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) harāsidan ترسیدن؛ واهمه کردن: ◻︎ بنایی که محکم ندارد اساس / بلندش مکن ور کنی زاو هراس (سعدی۱: ۹۸).
-
هراسیدن
دیکشنری فارسی به عربی
الق القبض عليه ، اِرتياع
-
جستوجو در متن
-
ناهراسیدن
لغتنامه دهخدا
ناهراسیدن . [ هََ دَ ] (مص منفی ) نترسیدن . مقابل هراسیدن . رجوع به هراسیدن شود.
-
وحشت کردن
فرهنگ واژههای سره
ترسیدن، هراسیدن
-
وحشت کردن
واژگان مترادف و متضاد
بیمناکشدن، ترسیدن، هراسناکشدن، هراسیدن
-
درهراسیدن
لغتنامه دهخدا
درهراسیدن . [ دَ هََ دَ ] (مص مرکب ) هراسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به هراسیدن شود.
-
متوحش شدن
واژگان مترادف و متضاد
وحشت کردن، هراسیدن، ترسیدن، بیمناکشدن، هراسان شدن
-
هاسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) هراسیدن ، بیم داشتن .
-
الق القبض عليه
دیکشنری عربی به فارسی
دريافتن , درک کردن , توقيف کردن , بيم داشتن , هراسيدن
-
هروکیدن
لغتنامه دهخدا
هروکیدن . [ هَُ دَ ] (مص ) ترسیدن و هراسیدن . (ناظم الاطباء).
-
ارتعاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) ترسیدن ، هراسیدن .