کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هراسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هراسه
/harāse/
معنی
۱. چیزی که کسی را با آن بترسانند.
۲. چیزی که از چوب، پارچه، یا سنگ و گچ به هیکل انسان در کشتزار برپا میکنند که جانوران بترسند و به زراعت آسیب نرسانند؛ داهل؛ مترس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bugbear, scarecrow, threat
-
جستوجوی دقیق
-
هراسه
لغتنامه دهخدا
هراسه . [ هََ س َ / س ِ ] (اِ) از هراس + َه که پساوند است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). آنچه مردم را بدان ترسانند. (برهان ). || چوبی که در میان زراعت بر پای کنند و صورتها و چیزها بر آن نصب کنند تا جانوران زیانکار به جانب زراعت نیایند و آن را به عربی ...
-
هراسه
فرهنگ فارسی معین
(هَ س ) (اِ.) 1 - هرچیزی که با آن بترسانند. 2 - مَتَرسک .
-
هراسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هراسا› [قدیمی] harāse ۱. چیزی که کسی را با آن بترسانند.۲. چیزی که از چوب، پارچه، یا سنگ و گچ به هیکل انسان در کشتزار برپا میکنند که جانوران بترسند و به زراعت آسیب نرسانند؛ داهل؛ مترس.
-
واژههای مشابه
-
هراسة
لغتنامه دهخدا
هراسة. [ هََ س َ ](ع اِ) یکی از هراس . (منتهی الارب ). یک درخت هراس .
-
واژههای همآوا
-
حراسه
لغتنامه دهخدا
حراسه . [ ] (اِخ ) مدفن ابوحنیفه نعمان بن ثابت ، چنانکه مستوفی در تاریخ گزیده ص 756 آورده است . رجوع به ابوحنیفه نعمان شود.
-
جستوجو در متن
-
مترسک
واژگان مترادف و متضاد
۱. افچه، داهل، مترس، هراسه ۲. لولو ۳. سرخر، مزاحم
-
افچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'afče آنچه از چوب و پارچه و جز آن به شکل انسان در کشتزار برپا کنند که جانوران از آن بترسند و به زراعت آسیب نرسانند؛ مترسک؛ هراسه؛ داهل.
-
هراس
لغتنامه دهخدا
هراس . [ هََ ] (ع اِ) درختی خاردار که بارش مانندکنار است و واحد آن هراسة است و عبارت اللسان چنین است : درختی که خارهای درشت دارد. (از اقرب الموارد). درختی است خاردار، بر آن شبیه کنار. (منتهی الارب ).- هراسناک ؛ زمینی که درخت هراس در آن بسیار بود:ارض...
-
داهول
لغتنامه دهخدا
داهول . (اِ) داهل . داحول . داخول . علامتی که دهقانان بجهت دفع جانوران زیانکار در میان زراعت نصب کنند. (برهان ). علامتی که بر اطراف زراعت نصب کنند برای منع وحوش و طیور از خراب کردن زراعت . هراسه . (غیاث ). آدم شکلی که برای رمانیدن وحوش و طیور در باغ ...