کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هراج
لغتنامه دهخدا
هراج . [ هََ رْ را ] (ع ص ) اسب نیک رونده ٔ تیزتک . (منتهی الارب ). کثیرالجری و کمیت . (اقرب الموارد).
-
هراج
لغتنامه دهخدا
هراج . [ هََ رْ را ] (ع ص ) مبالغت در هرج . (اقرب الموارد). رجوع به هرج شود.
-
واژههای همآوا
-
حراج
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارزانفروشی، فروشارزان، ۲. مزایده، منیزید ≠ مناقصه
-
حراج
فرهنگ واژههای سره
فروش ویژه
-
حراج
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِمص .) چیزی را با مزایده به فروش گذاشتن .
-
حراج
لغتنامه دهخدا
حراج . [ ح َ ] (ع اِمص ) بمعرض بیع گذاشتن متاع در میان جماعتی ، تا آنکه بها بیشتر دهد بدو فروشند، و نام دیگر این نوع فروش مزایده است و لفظحراج عربی نیست ، چه در عربی حرج به معنی گناه و تنگی است که با این معنی مناسبت ندارد، و در اول این لفظ را مردم مص...
-
حراج
لغتنامه دهخدا
حراج . [ ح َرْ را ] (ع اِمص ) رجوع به حَراج (بدون تشدید) شود.
-
حراج
لغتنامه دهخدا
حراج . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حَرَجة و حَرْج . (منتهی الارب ). ج ِ حَرْج . جنازه های گبران . || ج ِ حِرْج . جامه های بر رسن افکنده خشک شدن را.
-
حراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حراج] har[r]āj ۱. فروختن چیزی به قیمت پایینتر از قیمت اصلی آن.۲. فروش چیزی بهمزایده؛ فروش ملک یا کالا در حضور عدهای که هرکس بیشتر بخرد به او بدهند.
-
حراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حِرج] [قدیمی] herāj = حرج
-
جستوجو در متن
-
هراجة
لغتنامه دهخدا
هراجة. [ هََ رْ را ج َ ] (ع ص ) گروه درآمیزنده و افزاینده در حدیث . (منتهی الارب ). مؤنث هراج . (از اقرب الموارد).