کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هراتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هراتی
لغتنامه دهخدا
هراتی . [ هََ ] (اِخ ) از شعرای قرن نهم ومعاصر مؤلف مجالس النفائس است . این مطلع از اوست :فصل بهار و موسم گلها شکفتن است ساقی بیار باده ، چه حاجت به گفتن است ؟رجوع به مجالس النفائس ، ص 80 شود.
-
هراتی
لغتنامه دهخدا
هراتی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر هرات . || نوعی از برنج در گیلان . (یادداشت به خط مؤلف ). ظاهراً منسوب به دهکده ٔ هرات رودسر است . رجوع به هرات شود.
-
واژههای مشابه
-
حسینی هراتی
لغتنامه دهخدا
حسینی هراتی . [ ح ُ س َ هََ ] (اِخ ) رجوع به حسین امیر حسینی شود.
-
طاهر هراتی
لغتنامه دهخدا
طاهر هراتی . [ هَِ رِ هََ ] (اِخ ) اصل او از هرات و نشو و نمایش در قندهار بوده ، این شعر از اوست :خوش آنکه بپرسی دل دیوانه ٔ ما راروشن کنی از شمع رُخت خانه ٔ ما را.(قاموس الاعلام ج 4).
-
سیفی هراتی
لغتنامه دهخدا
سیفی هراتی . [ س َ فی ِ هََ ] (اِخ ) سیف بن محمدبن یعقوب الهروی بسال 681 هَ . ق . در هرات متولد شد. معاصر و مداح ملک فخرالدین وملک غیاث الدین کرت است و تاریخ هرات را بنام پادشاه اخیر در حدود سال 720 هَ . ق . تألیف نمود. تاریخ او موسوم به تاریخ نامه ...
-
علی آباد هراتی
لغتنامه دهخدا
علی آباد هراتی . [ ع َ دِ هََ ] (اِخ )دهی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان واقع در 55 هزارگزی شمال باختری رفسنجان و در کنار راه مالرو رفسنجان به بافق . ناحیه ای است جلگه و سردسیر، و دارای 75 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پسته...
-
جستوجو در متن
-
کاسرک
واژهنامه آزاد
مرغ مؤنث قبل از بلوغ (در گویش هراتی)
-
امباق
واژهنامه آزاد
(فارسی دری هراتی) هَوو؛ اگر مردی دو یا زیاده از دو همسر داشته باشد، این همسران با یکدیگر امباق می شوند.
-
هروانی
لغتنامه دهخدا
هروانی . [ هََ رَ نی ی ] (ص نسبی ) منسوب به هرات . (سمعانی ). رجوع به هروی و هراتی شود.
-
هروی
لغتنامه دهخدا
هروی . [ هَِ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به هرات . (برهان ). هریوه . (برهان ). هراتی . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
شریف
لغتنامه دهخدا
شریف . [ ش َ ] (اِخ ) یا میر شریف هراتی . نقاش معروف به زمان صفویه . (یادداشت مؤلف ).
-
وارو
واژهنامه آزاد
(به فتح ر و سکون و) (فارسی هراتی، افغانستان) قرض را با وجه یا جیز دیگری مبادله کردن:«من مرد کار خود را به قرضی که از شما دا رم، وارو می کنم.»
-
ارتاکوان
لغتنامه دهخدا
ارتاکوان . [ اَ ک ُ اَ ] (اِخ ) (ظاهراً مصحف اردکان ) مرکز هراتی ها که بزمان اسکندر شوریده و در آن موضع مجتمع شدند. (ایران باستان ص 1654).