کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حرا
لغتنامه دهخدا
حرا. [ ح َرْ را ] (اِخ ) موضعی است . نصر گفته است که بادیه ای است مر کلب را. (معجم البلدان ).
-
حرا
لغتنامه دهخدا
حرا. [ ح ُرْ را ] (اِخ ) نام جائی در بادیه ٔ کلب است . (معجم البلدان ).
-
حرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] harā ۱. ناحیه؛ ساحت.۲. گشادگی و فضای وسیع میان خانه.
-
هرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] harrā گلولهها و میخهای طلا و نقره که در زین و برگ اسب به کار ببرند: ◻︎ از بهر جنیبتان بالا / نی طوق آید ز من نه هرا (خاقانی۱: ۲۷)، ◻︎ ز حدّ بیستون تا طاق گرا / جنیبتها روان با طوق و هرا (نظامی۲: ۳۰۲).
-
هرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم صوت) ‹هرین› [قدیمی] ha(o)rrā ۱. بانگ و آواز مهیب؛ فریاد سهمناک.۲. بانگ جانور درنده: ◻︎ نه آوای مرغ و نه هرای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد (فردوسی: ۳/۳۰۴).
-
هرا
واژهنامه آزاد
بانگ مهیب جانوران درنده
-
هرا
واژهنامه آزاد
فریاد بلند؛ فریاد مهیب.
-
جستوجو در متن
-
هروء
لغتنامه دهخدا
هروء. [ هَُ ] (ع مص ) نیک پخته شدن گوشت . (منتهی الارب ). نضج گوشت تا از هم باز شود. (اقرب الموارد). هَرء. هُرء. رجوع به این مدخلها شود.
-
مهروء
لغتنامه دهخدا
مهروء. [ م َ ] (ع ص ) آن که گرفتار سرمای سخت شده باشد. ج ، مهروؤون . (از ناظم الاطباء). و رجوع به هرء شود.
-
هرو
لغتنامه دهخدا
هرو. [ هََرْوْ ] (ع مص ) به چوب دستی زدن کسی را. (منتهی الارب ). به عصا بزدن . (تاج المصادر بیهقی ). زدن به هراوة. (اقرب الموارد). || فحش گفتن و بزدن . || نیک پختن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). هرء. رجوع به هرء شود. || بزدن سرما کسی را. (مصادر اللغة ز...
-
هراءة
لغتنامه دهخدا
هراءة. [ هََ ءَ ] (ع مص ) سخت شدن سرما بر کسی چنانکه خواهد بکشد او را. (منتهی الارب ). هرء. (اقرب الموارد). || کشتن سرما کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت سرد گردیدن باد. (منتهی الارب ). شدت یافتن سردی باد. (اقرب الموارد). || نیک پختن گوش...