کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هذه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پشت سر گذاشتن این مرحله حسّاس
دیکشنری فارسی به عربی
اجتيازُ هذهِ المرحَلَة الخَطِرَة
-
از این حقایق به دست مىآید كه
دیکشنری فارسی به عربی
يستخلص من هذه الحقائق أن
-
از این حقایق نتیجه گرفته مىشود كه
دیکشنری فارسی به عربی
يستخلص من هذه الحقائق أن
-
ضمنا
دیکشنری فارسی به عربی
ضمني , في اثناء ذلک , في هذه الاثناء
-
در این ضمن
دیکشنری فارسی به عربی
في اثناء ذلک , في هذه الاثناء
-
در اثناء
دیکشنری فارسی به عربی
في اثناء ذلک , في هذه الاثناء
-
در خلا ل
دیکشنری فارسی به عربی
في اثناء ذلک , في هذه الاثناء
-
درضمن
دیکشنری فارسی به عربی
فصل , في اثناء ذلک , في هذه الاثناء
-
وضعة
لغتنامه دهخدا
وضعة. [ وَ ع َ ] (ع مص ) ضعة. نهادن . (منتهی الارب ). یقال : ضع هذه اللبنة غیر هذه الوضعة؛ یعنی بِنِه این خشت را جز این نهادن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) نوع و هیأت ِ نهادن . (ناظم الاطباء). || موضع و مرکز. (از اقرب الموارد). گویند: ...
-
هتان
لغتنامه دهخدا
هتان . [ هَُ ن ِ ] (ع ضمیر، اِ) تثنیه ٔ هذه ، یعنی این دو. (ناظم الاطباء).
-
ذی
لغتنامه دهخدا
ذی . (ع اِ) اسم اشاره ٔ قریب است . هذی . هذه . این زن .
-
رطینی
لغتنامه دهخدا
رطینی . [ رُ طَ نا ] (ع اِ) یا رُطَینا یا رُطَّینی ̍ سخن ، و گفته اند سخن نامفهوم . گویند: مارطیناک هذه ؛ ای «ماکلامک ». (از اقرب الموارد).
-
بطحة
لغتنامه دهخدا
بطحة. [ ب ُ ح َ ] (ع اِ) خو و خصلت ، یقال : هذه بطحة صدق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
کمثری
لغتنامه دهخدا
کمثری . [ ک ُم ْ م َ را ] (ع اِ) امرود، کُمَّثراة یکی . ج ، کُمَّثرَیات و مذکر می آید، و گویند هذه کمثری واحدة و هذه کمثری کثیرة. کُمَیمِثرَة و کُمَیمِثرِیَه و کُمَثِیرَة و کُمَیمِثرات مصغر آن . (منتهی الارب ). نام میوه ای که به فارسی امرود گویند. (آ...
-
مبهمة
لغتنامه دهخدا
مبهمة. [م ُ هََ م َ ] (ع ص ) مؤنث مبهم . رجوع به مبهم شود.- اسماء مبهمه ؛ اسماء اشارات است به اصطلاح نحویان مانند هذا و ذاک و هولاء و هذه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مبهم و مبهمات شود.|| هذه الایة مبهمة؛ یعنی این آیه عام و مطلق اس...