کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هذر
/hazar/
معنی
سخن بیهوده و بد گفتن؛ بیهودهگویی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هذر
لغتنامه دهخدا
هذر. [ هََ ] (ع مص ) بیهوده گفتن . (منتهی الارب ). خلط کردن و گفتن آنچه را سزا نیست . (اقرب الموارد). || سخت گرم گردیدن روز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هذر
لغتنامه دهخدا
هذر. [ هََ ذَ ] (ع مص ) بیهوده و باطل شدن کلام کسی . (منتهی الارب ). بسیار شدن باطل و خطا در کلام کسی . (اقرب الموارد). || (اِ) بسیار هیچکاره و بلایه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخن بیهوده و ردی . (منتهی الارب ). هذیان . (ناظم الاطباء).
-
هذر
لغتنامه دهخدا
هذر. [ هََ ذِ ] (ع ص ) بسیارسخن و بیهوده گوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هذر
لغتنامه دهخدا
هذر. [ هََ ذُ ] (ع ص ) مرد بسیارسخن و بیهوده گوی .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هَذّار شود.
-
هذر
فرهنگ فارسی معین
(هَ ذِ) [ ع . ] (ص .) مرد بسیار سخن و بیهوده گوی .
-
هذر
فرهنگ فارسی معین
(هَ ذَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پریشان گفتن ، سخن باطل گفتن . 2 - (اِ.) سخن بیهوده .
-
هذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hazar سخن بیهوده و بد گفتن؛ بیهودهگویی.
-
واژههای همآوا
-
حذر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجتناب، احتراز، کنارهگیری ۲. احتیاط، حزم ۳. امساک، پرهیز، دوری ۴. بیم، ترس، هراس
-
حضر
واژگان مترادف و متضاد
۱. منزل ۲. دیار، شهر، بلد ۳. محل حضور، محضر ≠ سفر
-
هزر
لغتنامه دهخدا
هزر. [ هََ ] (ع مص )به عصا سخت زدن بر پهلو و پشت کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت درخستن . || راندن و دور کردن کسی را به عصا. (منتهی الارب ). || بر زمین زدن چیزی را. || عطای بسیار دادن کسی را. || خندیدن . || شتافتن به حاجت . || گران کردن ن...
-
هزر
لغتنامه دهخدا
هزر. [ هَِ ] (ع ص ) زیان زده . (منتهی الارب ). مغبون . (اقرب الموارد). || گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). || درشت . (منتهی الارب ). شدید. (اقرب الموارد).
-
هزر
لغتنامه دهخدا
هزر. [ هَُ زَ ] (اِخ ) موضعی که در آن قوم ثمود هلاک شدند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قبیله ای در یمن که شب خفتند وهلاک شدند، و گویند شهر هذیل است . (اقرب الموارد).
-
حذر
فرهنگ فارسی معین
(حَ ذَ)(مص ل .)1 - پرهیز کردن . 2 - ترسیدن .
-
حذر
فرهنگ فارسی معین
(حَ ذِ) [ ع . ] (ص .) پرهیزنده ، پرهیز - کننده ، ترسنده ، ترسان .