کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هدیه جان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هدیة
لغتنامه دهخدا
هدیة. [ هََ دْ ی َ / هَِ دْ ی َ / هَُ دْ ی َ ] (ع اِ) روی و جهت . هدیةالامر؛ روی و جهت کار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کار. (منتهی الارب ).
-
هدیة
لغتنامه دهخدا
هدیة. [ هََ دی ی َ ] (ع اِ) یکی از هَدی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قربانی که به مکه فرستند. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || عروس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تحفه و ارمغان . ج ، هدایا، هداوی [ هَُ / هَِ وا ] . (منتهی الارب ). آنچ...
-
هدیة
لغتنامه دهخدا
هدیة. [ هَِ دْ ی َ ] (ع مص ) راه راست نمودن کسی را. (منتهی الارب ). ارشاد. (اقرب الموارد). || یافتن راه را. (منتهی الارب ). استرشاد. ضد ضلال . (اقرب الموارد). رجوع به هدایت و هدایة شود.
-
هدیة
لغتنامه دهخدا
هدیة. [ هَُ دَی ْ ی َ ] (اِخ )جایی است در حوالی یمامه و ابوزیاد کلابی گوید: از آبهای ابوبکربن کلاب الذئبه است و ریگزار آنهم به وی منسوب است و آن را رمل الهدیه گویند. (معجم البلدان ).
-
هدیة
لغتنامه دهخدا
هدیة.[ هََ دْ ی َ ] (ع اِ) یکی از هَدْی ْ. || سیرت . (منتهی الارب ). طریقت و سیرت . (اقرب الموارد).
-
هدية
دیکشنری عربی به فارسی
استدعا , فرمان يادستوري بصورت استدعا , عطيه , لطف , احسان , بخشش , پيشکشي , پيشکش , نعمت , موهبت , استعداد , پيشکش کردن (به) , بخشيدن (به) , هديه دادن , داراي استعداد کردن , ره اورد , هديه , اهداء , زمان حاضر , زمان حال , اکنون , موجود , اماده , مهيا...
-
هَدِيَّةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
هديه
-
هدیهزهرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: he(a)diye zahrā) از نامهای مرکب ، ← هدیه و زهرا .
-
هدیه ٔ دندان
لغتنامه دهخدا
هدیه ٔ دندان . [ هََ دْ / هَِ دْ ی َ / ی ِ ی ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از زری است که بعد از آن که جمعی از فقرا و مساکین را ضیافت کرده باشند به رسم هدیه به ایشان دهند. (آنندراج ). دندان مزد. (یادداشت به خط مؤلف ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
هدیه آوردن
لغتنامه دهخدا
هدیه آوردن . [ هََ دْ / هَِ دْ ی َ / ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیشکشی آوردن . چیزی را به رسم پیشکش به نزد بزرگی بردن : پیش آمد و خدمت کرد و بسیار نثار و هدیه آورده بود. (تاریخ بیهقی ). به هرات آمد و فراوان مال و هدیه آورد. (تاریخ بیهقی ).تا مرا بوبکر نا...
-
هدیه دادن
لغتنامه دهخدا
هدیه دادن . [ هََ دْ / هَِ دْ ی َ / ی ِ دَ] (مص مرکب ) هدیه کردن . بخشیدن . اهداء : از آن هر یکی را بسی هدیه دادز درگاه منذر برفتند شاد. فردوسی .فراوان فرستاده را هدیه دادجهاندیده از مرو برگشت شاد. فردوسی .بر او نیز کرد آفرین شهریاربسی دادش از هدیه ٔ...
-
هدیه ساختن
لغتنامه دهخدا
هدیه ساختن . [ هََ دْ / هَِ دْ ی َ / ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) فراهم کردن هدیه و پیشکش و فرستادن آن به نزد پادشاه : زمازندران هدیه این ساختی هم از گرگساران بدین تاختی . فردوسی .هدیه ای ساخت رشید را که پیش از وی کس نساخته بود. (تاریخ بیهقی ).
-
هدیه فرستادن
لغتنامه دهخدا
هدیه فرستادن . [ هََ دْ / هَِ دْ ی َ / ی ِ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) اهداء. (منتهی الارب ). هدیه کردن : بسی هدیه ها نیز با اردشیرفرستاد و دینار و مشک و عبیر. فردوسی .خرد آن است که چون هدیه فرستاد بتوزو خداوند جهان با تو سخن گفت براز. ناصرخسرو.رجوع به هد...
-
ابن هدیه
لغتنامه دهخدا
ابن هدیه . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) او راست : تاریخ تلمسان . (کشف الظنون ).
-
هدیه دادن
دیکشنری فارسی به عربی
تبرع , هدية