کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هده
/hode/
معنی
سود؛ فایده: ◻︎ مهر جویی ز من و بیمهری / هده خواهی ز من و بیهدهای (رودکی: ۵۲۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
interest, liberty, title
-
جستوجوی دقیق
-
هده
لغتنامه دهخدا
هده . [ هَُ دَ / دِ ] (اِ) حق وراست و درست باشد چنانکه بیهده ناحق و باطل و هرزه را گویند. (برهان ). حق . (اسدی ). هوده . قیاس کنید با بیهوده و بیهده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : مهرجویی ز من و بی مهری هده جویی ز من و بیهده ای . رودکی . || فائده . (بره...
-
هده
فرهنگ فارسی معین
(هُ دَ یا د )(ص .) 1 - حق ، راست و درست . 2 - فایده .
-
هده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هوده› [قدیمی] hode سود؛ فایده: ◻︎ مهر جویی ز من و بیمهری / هده خواهی ز من و بیهدهای (رودکی: ۵۲۹).
-
واژههای مشابه
-
هدة
لغتنامه دهخدا
هدة. [ هََ دْ دَ ] (ع اِ) آواز فرورفتن دیوار و مانند آن . (منتهی الارب ). صوت وقع الحائط. (اقرب الموارد): سمعت هدة؛ صدای فروریختن دیوار یا صخره ای را شنیدم . (از اقرب الموارد).
-
هدة
لغتنامه دهخدا
هدة. [ هََ دَ ] (اِخ ) جایی است در مرالظهران و مدر که گل سفیدی است از آنجا به مکه حمل و نقل می کنند. (معجم البلدان ).
-
هدة
لغتنامه دهخدا
هدة. [ هََ دَ / هََ دْ دَ ] (اِخ ) موضعی است میان عسقان و مکه یا آن از طائف است . (منتهی الارب ). جایی است بین مکه و طائف . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
حده
لغتنامه دهخدا
حده . [ ح َدْ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آب (بلوک عنافجه ) بخش مرکزی شهرستان اهواز است . در 8هزارگزی شمال خاوری اهواز و 3هزارگزی خاوری راه آهن کنار کارون واقع است . جلگه و گرمسیر است . 75 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ کارون ، محصول آن غلات و ش...
-
جستوجو در متن
-
حق
فرهنگ واژههای سره
راست، سزا، هده
-
ایغده
لغتنامه دهخدا
ایغده . [ اَ غ ُ دَ / اِ ] (ص ) سبکسار بیهوده گوی . (برهان ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (مؤید الفضلا) (صحاح الفرس ) : تا نباشد ایغده مانند خاموش و صبورتا هده نبود به نزد هیچکس چون بیهده باد در حکمش هده هر بیهده کارد سپهردشمنش خوار و خجل دایم بسان ایغده ....
-
وشنوه
لغتنامه دهخدا
وشنوه . [ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم در 45 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ قم به اصفهان . کوهستانی و سردسیری است . سکنه ٔ آن 1400 تن . آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات ، فندق ، گردو، بادام ، عسل و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله دار...
-
بی مهر
لغتنامه دهخدا
بی مهر. [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهر) بی شفقت و بیرحم . (آنندراج ). بی محبت . (ناظم الاطباء) : مهر جوئی ز من و بی مهری هده خواهی ز من و بی هده ای . رودکی .فرزند توایم ای فلک ای مادر بی مهرای مادر ما چون که همی کین کشی از ما. ناصرخسرو.با همه جلوه ٔ...
-
هفت ده
لغتنامه دهخدا
هفت ده . [ هََدِه ْ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . || هفت اقلیم .(برهان ). هفت ده خاکی . هفت رقعه ٔ ادکن : کعبه ٔ جان زآنسوی نه شهر جوی و هفت ده کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیده اند. خاقانی .بر در این هفت ده قحط وفاست راه شهرستان جان خواهم گزید. خاق...