کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هدف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هدف
/hadaf/
معنی
۱. غرض؛ مقصود.
۲. نشانۀ تیر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آماج، تیرخور، نشان، نشانه
۲. غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور
۳. آرمان، مرام، منوی، نصبالعین
برابر فارسی
آرمان، آماج، انگیزه
فعل
بن گذشته: هدف گرفت
بن حال: هدف گیر
دیکشنری
aim, butt, design, destination, end, goal, intent, object, objective, purpose, target, tendency, Mark
-
جستوجوی دقیق
-
target 2
هدف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] هرگونه نشانهای که از آن در تمرین و مسابقه در انواع مواد تیراندازی استفاده میشود
-
هدف
واژگان مترادف و متضاد
۱. آماج، تیرخور، نشان، نشانه ۲. غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور ۳. آرمان، مرام، منوی، نصبالعین
-
هدف
فرهنگ واژههای سره
آرمان، آماج، انگیزه
-
هدف
لغتنامه دهخدا
هدف . [ هََ ] (ع مص ) درآمدن در هدفة. (منتهی الارب ). دخول . (اقرب الموارد). || به پنجاه نزدیک گردیدن . || کسل مند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سست شدن . (منتهی الارب ). ضعیف شدن . (اقرب الموارد). || شتافتن بسوی چیزی . (اقرب الموارد).
-
هدف
لغتنامه دهخدا
هدف . [ هََ دَ ] (ع اِ) هر چیز بلند و برافراشته از بنا و ریگ توده و کوه و پشته و مانند آن . || مرد بزرگ جثه . || نشانه ٔ تیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : خیل سحاب از هر طرف رنگین کمان کرده به کف باران چو تیری بر هدف دستی توانا ریخته . خاقانی .موی...
-
هدف
لغتنامه دهخدا
هدف . [ هَِ] (ع ص ) تن دار جسیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هدف
فرهنگ فارسی معین
(هَ دَ) [ ع . ] (اِ.) نشانه ، غرض ، نشانة تیر. ج . اهداف .
-
هدف
دیکشنری عربی به فارسی
دانستن , فرض کردن , ارزيابي کردن , شمردن , رسيدن , ناءل شدن(به) , به نتيجه رسيدن , قراول رفتن , قصد داشتن , هدف گيري کردن , نشانه گرفتن() حدس , گمان , جهت , ميدان , مراد , راهنمايي , رهبري , نشان , هدف , مقصد , مقصود , عيني , معقول , قصد , عزم , منظو...
-
هدف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اهداف] hadaf ۱. غرض؛ مقصود.۲. نشانۀ تیر.
-
هدف
دیکشنری فارسی به عربی
ببغاء , بصر , سبب , ضحية , عقب , علامة , نقطة , هدف , وخز
-
واژههای مشابه
-
هدف هدف
لغتنامه دهخدا
هدف هدف . [هََ دَ هََ دَ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای که بدان نعجه رابدوشیدن خوانند. (اقرب الموارد). رجوع به هدف شود.
-
target capture
گیراندازی هدف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] تشخیص و شناسایی و موقعیتیابی هدفِ درحالپرواز
-
target face, face
هدفبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] تکهای پارچه یا کاغذ یا مقوا دربردارندۀ دایرههای هممرکز امتیاز که آن را بر روی آماجگاه نصب میکنند
-
BHAG
هدف ب.م.ب.
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] ← هدف بزرگ و مهیج و بیباکانه